#حضرت_معصومه_مدح
اي حرم كبريا حريم تو در قم
چرخ نگفته است با مقيم درت قُم
زیر پی زائر تو خار نماید
نرم چو استبرق و لطیف چو قاقُم
شيعتِ جدّ تو چون سلام تو گويند
جدّ توشان گويد السّلامُ عليكم
قبّهٔ زرّينِ بارگاه تو هر روز
نور فشاند بدين فراشته طارُم
گر یک قندیلش از حریمِ تو بدْهند
گردون بدْهد بها ،تمامتِ انجُم
روی نشويد خَضِر به چشمهٔ حيوان
تا زد زی تربتِ تو بهر تيمّم
حوران از یکدگر شکَر برُبایند
چون تو کنی در بهشت عدن تبسّم
پيش تو مشغول بانوان بهشتی
معرفت كردگار را به تعلّم
چون تو به نُزهتگه بهشت خرامی
حوا جُستن نيارد از تو تقدم
شب تو ز بهر خداي گرْسِنه خفتي
خود را حوّا نگه نداشت ز گندم
يزدان از بهر چون تو پاک نژاده
بر سر آدم نهاد تاجِ تكرُّم
نخلهٔ مریم چو چوبِ خوابگه ات نیست
شاخهٔ طوبی کجا و شاخهٔ هیزم
راحمه بر دامن ولاي تو زد چنگ
كرد بر ايّوب ،كردگار ترحّم
عيسي در مهد، بهر پاكي مريم
كرد گر از قدرت خداي تكلّم
نیز تورا در نُبی ،ستود به پاکی
یزدان درآیتِ لِیُذهِبَ عنکُم
آنكه تو را چون بتولِ عَذرا داند
هست به ظلمات وهم جان و دلش گم
معني هر دو يكي است صورتشان دو
بادهٔ سوري چه در قِنینِه چه در خُم
عين بتولي تو و بتول تو را عين
واین مثلِ خمّ و باده، بهر تفهُّم
مانَد پرّ ملک به زیر پی خلق
بس که مَلَک راست بر درِ تو تراکُم
زائر از روضهٔ تو بازگراید
وَرداً فی جَیبِهِ وآساً فی الکُمّ
حرمتِ درگاهِ تو چنانکه درو نیست
سلطان را بر سرِ گدای تحکُّم
نام تو گر کس بر اودمد به درستی
چشمهٔ حیوان برآید از دم کژدم
چون سپرد راه بارگاه تو زائر
مرکب او بر پرِ فرشته نهد سُم
مرکب او سم نهد به پرّ فرشته
مشک فشاند به روی خورشید از دم
روزی کاعمال را دهند تشکّل
روزی کافعال را دهند تجسُّم
حبّ تو گردد بهشت وبغض تو دوزخ
هردو ز بهر عذاب و بهر تنعُّم
مأمون سازد به کام تنّین مأمن
چون تو زنی درخدای دستِ تظلّم
منقبت تو فزون بود ز تخيّل
مَحمدت تو برون بود ز توهّم
مدح سُرا بس بود تو را نسبِ تو
اي كه محمّد اب است و فاطمه ات اُم
مهر تو وآباي تو سفينهٔ نوح است
گيتي درياي پر ز جوش و تلاطُم
نامه سيه كرده از گنه به سوي تو
آمده ام با هزار گونه تندّم
گر تو نشويي به آب رحمت او را
شسته نگردد به آب دجله و قُلزم
سيصدخواهم قصیده گفت به مدحت
وين به مديحت مرا قصيدهٔ سيّم
طبع تو باشدسروش بلبل خوشگوی
منقبتِ اهل بیت را به ترنّم
#سروش_اصفهانی