هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
نوبت به روضه ی شه مضظر میرسد آخربه گریه ی غم دختر میرسد دخترسه ساله ای که عزیز پدر شده! کارش به ناله و به چش تر میرسد سنش کم است،ببیند چه میشود؟ کار پدر و تیغ ،به حنجر میرسد وشمرو‌جالس،نفسش بند آمده! چشمش به کندی لب خنجر میرسد بعدازشلوغی،دم‌گودال قتلگاه! روزش به غارت پر معجر میرسد به یک تارموی توکه حرم غارت شده! °بحدل به بردن انگشتر،میرسد ازکربلا گذشت یتیمی چه دردداشت! راهش ز کوچه ها،سرمعبر میرسد این حرمله فقط به خودش رحم میکند! این بی حیاکم است؟که ز راه زجر میرسد! دستی شکسته است دندان شیریش! عمرش دگر کم وبه سر آخر می سد کل پدرشده،چه کوتاه ومختصر.... ازپا فتاده وبه تشت زر میرسد! بابا لب تورا چه کسی کرده است کبود؟ دستش شکسته باد،زورش فقط به سر میرسد ردیفش ربوده است،ز دل من قرار را! آنجا که کار شعربه مادر میرسد... روضه که خوانده ام به کناری،والسلام! کار رقیه که به میخ ودر نمیرسد...! هرچند حالتش زار وقامتش کمان اما به بستن ید حیدر،نمیرسد... °بحدل بن سلیم(لعنة اللة علیة)شخصی که انگشتر ارباب را ربود