تو را زد حرمله تا ناگهان زد به روی قلبِ بابا هم نشان زد نشان بگذاشت روی سینه‌ی او دقیقا یک سه‌شعبه روی آن زد پدر صدها برابر خورد ، مادر پس از تو تیغ و خنجر خورد ، مادر من از حلق تو ممنونم که باتو پدر یک تیر کمتر خورد ، مادر به دستم مشت پُر خون مانده از خاک به رویم گَرد گلگون مانده از خاک اگرچه گودی قبرت عمیق است پرِ این تیر بیرون مانده از خاک چه حالی یا دلی دلگیر دارم گلویی خشک از این تقدیر دارم خدا را آب مگذارید نوشم که می‌ترسم ببینم شیر دارم نگاهش کردم و چشمی خجل داشت مزار از اشک  بابا آب و گِل داشت سه‌شعبه کاش بعد از بوسه می‌خورد حسینم داغ یک بوسه به دل داشت 🔹🔹🔹🔹 بیا از آفتاب امشب بخوانیم بیا از آب آب امشب بخوانیم پَرِ قنداقه را باهم بگیریم بیا "بس کن رباب" امشب بخوانیم توانم رفته یکسر درد دارم شب و روزم سراسر درد دارم از آن دَم که سرَت بر نیزه دیدم سرم را بسته‌ام، سردرد دارم لب خشک و کویری‌ات مرا کُشت به رویِ نِی اسیری‌ات مرا کشت پس از شش ماه دیدم داری اما سه تا دندانِ شیری‌ات مرا کشت ببین از اشک پَرپَر بودنم را ببین از گریه مُضطر بودنم را بمیرد حرمله تیرش گرفته... زمن احساس مادر بودنم را نشانت میدهد این نیزه لای لای اذانت میدهد این نیزه لای لای دو دستم در طناب است و به‌جایم تکانت میدهد این نیزه لای لای به‌ پشت‌خیمه‌‌ دیدم‌ خُفتنت را میانِ خواب هم خندیدنت‌ را توو بابا چنان‌ چسبیده‌ بودید جدا می‌کرد از دستش تنت را