وقتی که با دردی، جوان از پا بیافتد بر روی قدش لحظه لحظه تا بیافتد وقتی که پهلو با نفس درگیر باشد هی دنده از جا در بیاید، جا بیافتد تو شیر خیبر باشی و در پیش چشمت با ضربه ی مردانه ای زهرا بیافتد آن چادری که سایه‌سار عرش باشد بر آن نباید رد ضرب پا بیافتد در بین کوچه ماجرا هرچه که بوده زهرا که رو گیرد، حسن از تا بیافتد یک نوجوان باشی و مادر در کنارت با ضرب سیلی بین کوچه ها بیافتد شرحی نمی‌خواهد، همین یک جمله کافیست در وقت غسل فاطمه مولا بیافتد بعد از مدینه رسم شد افتادن زن زینب چهل منزل تک و تنها بیافتد یا بر روی ناقه رقیه دسته بسته خوابیده و با سر از آن بالا بیافتد سر را به روی نیزه ها بردند و دیدم مادر دوباره در دل صحرا بیافتد بعد از هزاران سال وقت روضه ی در در بین روضه مهدی زهرا بیافتد