امروز نورِ نرم و وارفته‌یِ خورشید، آنقدری رخوت و بی‌جانی به تنش نشسته بود که زورش نچربد به پنجره‌هایِ چندلایه پرده‌پوشیده‌یِ خانه‌ و این شد که تا اواسط روز فضایِ اتاق‌‌ها در همان حالت گرگ و میشِ خواب آلوده باقی ماند. صدایِ لالایی خواندنم خط می‌انداخت به سیرِ خواب زده‌یِ خانه، لالاییِ پیش فرض و قدیمیِ ذهنی که رویِ یک دور آهسته‌ایی از میان لب‌هایِ نیمه خشکم پخش و بعد از اتمام به باز پخش می‌رسید. تنها کسی که خریدارش بود علی بود که میانِ خواب و بیداریِ تاب تاب خوردن‌هایِ رویِ پاهایم لبخند‌های عمیق می‌زد و باعث می‌شد با تکانِ سر رد کنم حسِ ششمی را که نهیب می‌زد به چشم بقیه‌یِ اعضایِ خانه بدتر از نوار کاستی‌ام که اوایل دهه پنجاه شصت قِر قِر کنان و با خش خش صدایِ درهم و برهم سر می‌داد. خوابش که عمیق شد، میان پتویِ نرم و خرسی‌اش خواباندمش و آرام خزیدم کنارش، بوسیدمش و عطر تنش را بو کشیدم‌، عمیقِ عمیق جوری که تا سال‌ها در ناخودآگاهم ذخیره‌اش داشته باشم. صدای دینگ دینگ پیامک تلفن همراهم باعث شد تکانی به خودم بدهم و از جایم برخیزم. زهرا بود، برایم نوشته بود خانه داری‌ات را دست کم نگیر. نوشته بود: رسول خدا صلی الله علیه و آله این را پرسید: نزدیک‌ترین اوقات زن به خدا چه زمانی است؟ کسی از اصحاب نمی‌دانست، فاطمه سلام الله علیها اما در زندگی اش دویده بود دنبال خدا عرض کرد: نزدیک‌ترین اوقات زن به پروردگارش آن است که در خانه‌ی خود باشد. همان قدر که کارِ بیرون برای مرد، ارزش جهاد دارد کارِ خانه هم. دلم گرم شد. حالا خورشید‌هم زورش به لایه‌هایِ حریر پرده‌ها رسید و نورش را پاشید میان خانه‌. پاورقی؛ اول: حضرت آقا : یکی از مهمترین وظائف زن، خانه‌داری است. همه می‌دانند؛ بنده عقیده ندارم به این که زنها نباید در مشاغل اجتماعی و سیاسی کار کنند؛ نه، اشکالی ندارد؛ اما اگر چنانچه این به معنای این باشد که ما به خانه‌داری به چشم حقارت نگاه کنیم، این می‌شود گناه. خانه‌داری یک شغل است؛ شغل بزرگ، شغل مهم، شغل حساس، شغل آینده‌ساز. دوم: این روزها از تهِ دل از خدا می‌خوام این لحظه‌ها برایِ همه رقم بخوره و دامن همه‌ی منتظرها سبز شه به حق حضرت مادر. "زهرا سادات"🌱 |