*﷽* سردارسلیمانی🎤: در عملیات بدر تخریب چی ها را گروه بندی کرده بودیم. قرار شد عده ای شب اول و بقیه شب ها بعد در عملیات شرکت کنند. همه بچه ها مایل بودن عضو گروه شب اول باشند... همه شوق حضور در عملیات را داشتند و ما نمی‌توانستیم همه را ببریم... در سنگر بودم که جعفرزاده گریه کنان آمد چنان حالی داشت و چنان اشک می ریخت که نتوانستم موافقت نکنم. آن همه شوق برای شرکت در جنگی که کشته شدن یا اسارت یا مجروح شدن نتیجه ظاهری آن بود، از صدر اسلام تاکنون نظیر نداشت. بچه ها در پس این ظاهر، چیزی را می دیدند ، که پیرمردهایی با هفتاد سال عبادت از درک آن عاجز بودند! وقتی موافقت کردم جعفرزاده به میدان برود ذوق‌زده بلند شد و در حالی که دست وصورت مرا می‌بوسید، گفت: در آن دنیا شفاعتت می کنم اگر اجازه شفاعت به من بدهند حتماً شفاعتت می کنم. 📚: حاج قاسم_۲