#شهیدآنه🕊
#شهید_محمد_طاهری🌷
همسایه مان عروسی داشت.صدای موسیقی و کف و سوت شان محله را برداشته بود.آماده می شدم بروم.محمد داشت نگاهم می کرد.سرش را به نشانه تاسف تکان داد.لبخند تلخی زد و گفت:
مادر!واقعا می خوای بر توی همچین مجلسی!
گفتم:خب،دعوت مون کردن. مگه تو نمیای؟صدایش محکم تر شد و گفت:
محاله پام رو تو مجلس گناه بذارم!!!
از جایش بلند و رفت داخل اتاق.توی آن هوای گرم مرداد ماه در را هم بست تا صدا وارد اتاق نشود.
شب از نیمه گذشته بود که برگشتم.در اتاق هنوز بسته بود.رفتم و آهسته باز کردم.نگاهم بهش افتاد.گوشه اتاق خوابش برده بود.صورتش خیس عراق بود و مفاتیح هم کنارش باز....
🎤راوی:مادر شهید
📚: خودسازی به سبک شهدا