🌀 چگونه مرا تبعید کردند؟ 📝 گلایه از بی غیرتی و بی‌دینی مردم عصر قاجار 🖋 گزیده‌ای از نامه سید جمال‌الدین اسدآبادی به حاج محمدحسن امین الضرب 🔸 روز پنجشنبه در حضرت عبدالعظیم که از بیماری قدرت به حرکت نداشتم، بیست نفر جلاد (فرّاش) عمر سعد (مختارخان) ریختند به منزل. 🔹 (معین التجار هم بود) مرا به غایت غضب و حدّت که نمونه‌ای از حقه و کینه عساکر ابن زیاد بود کشیدند، چون خوف آن را داشتند که مبادا اندک اسلامی در قلوب اهل شهزاده عبد العظيم (مردم ری) مانده، به سبب غیرت دینی از من حمایت کنند. ♨️ و حال آن که این خیال باطل و فكر محال بود. چون که اسلام و دین و غیرت و حمیت مدتی است که از آن ۰۰۰ هجرت نموده، چنانچه همیشه می‌گفتم. 🔹 آن‌قدر مرا به سرعت می‌بردند و به شتاب می‌کشیدند که دکمه‌های قبا و پیراهن، گلوی مرا فشار داد که نفسم قطع شده به زمین افتادم. 🔹 پس از آن هیچگونه ندانستم که مرا به چه نوع به دارالاماره عمر سعد رسانیدند، و تا مدت چهار ساعت هیچ نفهمیدم که در کجا هستم. 🔹 چون به خود آمدم و عمر سعد و شمر را (حسن خان قزوینی سرتیپ سوار کشيک خانه) در حضور خود دیدم و مدت سه ساعت هم بی عمامه و بی ردا نشسته على الاتصال آب می نوشیدم چون که به سبب حبس نفس حرارت شدیدی در جگر حاصل شده (حتی تا کرمانشاه این حالت باقی بود و می‌بایست روزی چهل بار آب بنوشم). ... پس از آن مرا در حالت بیماری و تنگی نفس و حرارت کبد به پنج سوار که رئیس ایشان سنان بن انس که حمید خان سرهنگ باشد، سپردند. 🔻 دیگر در بین راه بی بالاپوش، بی شلوار، با همه آن برفها و آن سرمای شدید و آن خشونت اخلاق و عدم ایمان، حارسين (نگهبانان) در منزلگاه‌ها به طویله‌ها فرودآمدن، آن عفونت‌ها، آن دودها، دیگر خود شما تصور کنید که چه گذشته است؟ 🔻 ... این همه را نوشتم تا آن که بدانید این مصائب همه بر بدن من وارد آمد؛ ولی در همه این حالات، روح من مسرور بود و هست و خواهد بود. 🔹 بلاشک بعضی ایرانیان خواهند دانست که من برای اصلاح احوال صوری و معنوی ایشان تا هر درجه ایستادگی دارم و آنچه می‌گفتم نه از برای امرار وقت و گرمی مجلس بود. و از خداوند متعال خواهانم که آن واقعه مهوله را یکی از اسباب فوز من قرار دهد و بدین مقصد عاليم برساند، و دلهای پاک منور به ایمان را شاد گرداند. آمین. 📚 نهضت روحانیون ایران، مرحوم علی دوانی، ج ۱، ص ۷۷ 〰️〰️〰️〰️〰️ 🗂 پرونده: @Manahejj