او درحالی به سبب خشمی که از برخورد اول حاج همت داشت، جواب منفی به خواستگاریش داده بود و قصد داشت به اصفهان بازگردد، اما به شدت بیمار و در بیمارستان بستری شد. در بیمارستان، حاج همت که به تازگی جواب رد شنیده بود، دو بار به تنهایی به ملاقاتش رفت تا شاید بتواند راهی برای خواستگاری‌های بعدی فراهم کرده باشد. پس از بهبودی از بیماری به اصفهان برگشت در حالی که اصلاً تصور هم نمی‌کرد که روزی حاج همت همسرش شود. در مراجعه‌اش به دانشگاه «بچه‌هایی که با آنها منطقه بودم سراغ من را گرفته بودند. فکر کردم لابد کاری هست. آنجا که رسیدم فکر کردم لابد کاری هست. آنجا که رسیدم هنوز احوالپرسی‌مان تمام نشده بود که حاجی از در آمد تو. فهمیدم قرار است با ایشان صحبت کنم و خودشان این برنامه را چیده بودند. خب عصبانی شدم و برخورد تندی کردم. حاجی گفت: شما همه‌اش از جهاد حرف می‌زنید. فکر کرده‌اید من خشکه مقدسم، شما را توی خانه زندانی می‌کنم؟ نه من اصلاً دوست دارم خانمم چریک باشد. زن خانه‌دار نمی‌خواهم. اولین بار بود که خودش رو در رو از من خواستگاری می‌کرد. گفتم نه و خدا می‌داند که آن روزها اصلاً نیت ازدواج نداشتم و راستش از حاجی هم می‌ترسیدم. صدایش را که می‌شنیدم تنم می‌لرزید ادامه دارد راوی: همسر شهید همت 👇 https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb