⭕ برای عمامه...
یک.
🔸می خواهی در جُرگه عمامه بوسان باش یا عمامه پراکنان، فرقی نمی کند. مهم آن است که هنوز عمامه زنده است. چه بوسیده شود و چه پرتاب. عمامه زنده است چرا که هنوز محل نزاع است. هنوز، هم جاذبه دارد و هم دافعه. عمامه هنوز هم حرف دارد، عمامه خنثی نیست، عمامه ای که در کنار عشق آفرینی اش، کینه ی خود را به دل کفر و شرک و نفاق نیندازد مگر اصالتی دارد؟ عمامه ای که جدال آفرین نباشد که عمامه نیست، جدال دو اسلام یا جدال حق و باطل.
🔸از کدام عمامه سخن می گویم؟ کدام عمامه است که تمییز حق و باطل است و محل نزاع؟ همان عمامه ای که به خون فرق سر امام عدالتخواهان خضاب شد همان که «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدْلِهِ».
همان عمامه ای که در گودال قتلگاه به یغما بردند و بر تن صاحبش تاختند و تکبیر گفتند و از عامل بودن به فتوای عمامه به سرانشان خشنود بودند. از همان موقع ام دعوا بر سر عمامه بود. عمامه ای که می تواند قیام به عدل نکند و در حجره اش به ذکر و دعا بپرداز و یا عمامه ای که در کنار دین خدا و رسولش شمشیر بزند و جامه خونین را بر اندام فقاهت نشاند.
🔸مگر دشمن می تواند به عمامه ای که در کنار دین و مردم است کاری نداشته باشد؟ مگر دشمن می تواند به عمامه ای که در سیل و زلزله و کرونا و هشت سال جنگ تحمیلی کنار مردمش قرار دارد بی تفاوت و غضبناک نباشد؟ او کینه دارد. کینه عمامه. کینه عمامه ای که نماد دین و شرافت است. عمامه ای که پیگیر مشکلات و درد و رنج مردمش باشد مگر قابل تحمل است؟ به زندگانی شهدای این ایام روحانیت نگاه کنید. از شهید حرم رضوی تا امام جماعت سیستانی و مجروح اتوبان تهران_کرج. همگی یک ویژگی مشترک داشتند. پیگیر درد و آلام محرومین و مستضعفین. دشمن حق دارد از این عمامه بترسد، عمامه ای که آلوده به زخارف دنیا نشده است و زی علی وار را انتخاب کرده است و نه کاخ نشینی و اشرافیت عمامه به سران اسلام آمریکایی.
🔸عمامه و چادر نمادند. نماد غیرت و شرافت. اگر روزی رضاخان چادر را ممنوع کرد، قبل از آن با قانون استعماری لباس متحد الشکل، لباس روحانیت و عمامه را قدغن اعلام کرد. قانونی که 7دی 1307 اجرایی شد و البته با مقاومت بسیاری از علما همراه بود. همانند مقاومت زنان ایرانی. مادران و خواهرانی که حاضر شدند بیش از هشت سال در خانه بمانند، اما تن به قوانین ذلت بار آتاتورک مآبانه رضاخان ندهند.
🔸در خاطرات صدر الاشراف می خوانیم: « در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی دادند و در معابر پاسبان ها از اهانت و کتک زدن به زن هایی که چادر داشتند، با نهایت بی پروایی و بی رحمی فرو گذار نمی کردند. حتی بعضی از مأمورین، به خصوص در شهرها و دهات، زن هایی که پارچه روی سر انداخته بودند، اگر چه چادر معمولی نبود، از سر آنها کشیده، پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد، او را تا توی خانه اش تعقیب می کردند و به این مهم اکتفا نکرده، اتاق زن ها و صندوق های آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می دیدند، پاره می کردند یا به غنیمت می بردند.»
🔸انگار دعوای این روزها تازگی ندارد؛ انگار بی حجابی اجباری مرام اینان است. نوادگان رضاخانی زنده اند. همانها که این روزها در خیابان و دانشگاه چادر از سر ناموس این کشور درآوردند و نظاره گران کف و سوت زدند. دعوا از آغاز بر سر چادر و عمامه بوده است. اتفاق جدیدی نیفتاده است.
🔸عمامه عادت دارد. عادت به دار رفتن، همچون شیخ فضل الله نوری و شیخ باقر النمر ، عادت به تیرباران شدن، همچون نواب صفوی، عادت به تبعید شدن، همچون سید حسن مدرس، عادت به فحش شنیدن، همچون مصباح یزدی، عادت به جانبازی، همچون سید علی خامنه ای، عادت به شهادت، همچون شریف قنوتی و مصطفی ردانی پور و عبدالله میثمی و هادی ذوالفقاری و آرمان علی وردی.
🔸عمامه خار چشم استعمار است. همان عمامه ای که بساط قرار داد ننگین ترکمنچای را بهم می زند. میرزای شیرازی را می گویم. همان که با فتوایش آرامش را از کاخ قاجاری گرفت.
همان عمامه ای که شریعتی در وصفش گفت:«من بعنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادعا می کنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضاء یک آخوند نجفرفته نیست، در حالیکه در زیر همه این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگرفته هست.»
@marghoomat