روی او مصحف قدر و شرفش پیغمبر گوهـر چـار یـم نـور و یـم هفت گهـر استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر می‌تـوان در غل و زنجیـر بگیرد چو علی بــا دو انـگشت یـداللّهــی در از خیبــر کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر حلقۀ سلسلـه در حلقـۀ فرمان وی است سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر این خلیلی است که با هر سخنش بت شکند احتیاجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر این توانمند خطیبی‌ست که در مسجد شام بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر این رسولی‌ست که بوده است چهل معراجش سـوی معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر چه روی ناقۀ عریـان چه به ویرانۀ شام این امام است امام است امام است امام ****