فرمانده روز اول نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت کہ بعضےها ترسیدند ضامنش را نکشیده بود بعد بہ آن‌ها گفت: بچہ ننہ‌ها برگردید عقب پیشِ نـنہ‌تان شما به درد جنگ نمےخورید یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت یکے از همین بچه نـنہ‌ها رفتہ بود چند تا سنگ آورده بود انداخت روے سقف توالت کہ فلزے بود و صداے زیادے درست شد فرمانده آمد بیرون بہ یك دستش شلوار بود و دست دیگرش را گرفتہ بود پشت سرش یك نفر روے خاکریز نشستہ بود مےگفت: برگردید عقب پیش نـنہ‌تان شما بہ درد جنگ نمےخورید و مےخندید😂😂 🌱|@martyr_314