🔆 ✍ به ناخدای کشتی زندگی‌ات اعتماد کن 🔹زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند. 🔸کشتی چند روز آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موج‌های هولناکی به راه انداخت. کشتی پر از آب شد. 🔹ترس همگان را فراگرفت و ناخدا گفت: همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوند دارد. 🔸زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و سر شوهر داد و بی‌داد کرد، اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خرد شد و او را به سردی و بی‌خیالی متهم کرد. 🔹شوهر با چشمان و روی درهم‌کشیده به زنش نگریست. خنجری بیرون آورد و بر گلوی زن گذاشت. 🔸سپس در نهایت جدیت گفت: آیا از خنجر می‌ترسی؟ 🔹زن گفت: نه. 🔸شوهر گفت: چرا؟ 🔹زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم. 🔸شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند توست. این امواج هولناک را در دستان کسی می‌بینم که به او اطمینان دارم و دوستش دارم. 🔹آری! زمانی که امواج زندگی، تو را خسته و ملول کرد و طوفان، زندگی تو را فراگرفت، زمانی که همه چیز را علیه خود دیدی، نترس! 🔸زیرا خدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفان‌های زندگی‌ات توانا و چیره است. 🆔 @Masaf