✍️عشق دیدن پدر 🌞روزهای تابستان سوزان بود و آتش از آسمان می بارید. مشهدی حسین بر روی زمین های کشاورزی مردم در بیرون از روستا کار می کرد و چند هفته یک بار به خانه بر می‌گشت. او دو دختر به نام های یاس و فرشته داشت که هفت ساله و هشت ساله بودند و به پدرشان علاقه ی شدیدی داشتند. در یکی از روزها دلتنگ پدرشان شده بودند و دوست داشتند به نزد پدر بروند؛ مادرشان به آن ها گفت: «جایی که باباتون هست خیلی دوره، گم می شید یا ماشین بهتون می زنه. » 🌸اما یاس و فرشته دست بردار نبودند ، گریه می کردند و می خواستند به دنبال پدرشان بروند؛ مادرشان، با تنقلات سعی کرد حواسشان را پرت کند؛یاس و فرشته بر خلاف همیشه زود آرام شدند و سعی کردند طبق نقشه شان یواشکی به دیدن پدرشان بروند. 🍃به دور از چشم مادرشان هنگامی که مشغول بافتن دار قالی بود؛ آرام آرام از درحیاط خارج شدند و به راه افتادند، خیابان ها را یکی یکی طی کردند و حدود یک کیلومتر از روستا دور شدند؛ در مسیر مغازه داری تکیه داده به چارچوب در ایستاده بود و به جاده نگاه می کرد. یکدفعه چشمش به یاس و فرشته افتاد که تنها به سمت زمین های کشاورزی می رفتند. سریع به دنبالشان دوید، صدایشان زد و گفت: «بایستید شما بچه های کی هستید، کجا می رید؟ » ☘️فرشته و یاس خودشان را معرفی کردند. مغازه دار، پدرشان را شناخت. او برای اینکه بچه ها به راهشان ادامه ندهند، گفت: « اگر برید، بین راه روباه و گرگ و شغال بهتون حمله می‌کنه ، از همین راهی که اومدید، برگردید.» 🍂فرشته و یاس گریه کردند و گفتند: «نه ما می خوایم پدرمون رو ببینیم.» 🎋مغازه دار با اخم گفت :« خودم چند تا گرگ و شغال این اطراف دیدم. حتما یِ گوشه منتظرتونن، برگردین.» آن ها را به اجبار به سمت منزل فرستاد. یاس و فرشته در بین راه بلند بلند گریه می‌کردند. 🍁هنگامی که به نزدیک منزلشان رسیدند، مادرشان با صورتی سرخ و نفس زنان از پیچ کوچه به سمتشان دوید: « کجا رفتین ، دلم هزار راه رفت.» 🍃فرشته ماجرا را برای مادر تعریف کرد. مادر صدایش را بالا برد:« این چه کاری بود که کردین؟ اگر اتفاقی برایتون می افتاد چی؟ دیگه نبینم سرتون رو پایین بیندازین و بدون اجازه ی من جایی برید.» 🌾یاس و فرشته دوباره بغضشان ترکید و گریه کردند. چند ساعت بعد، یاس و فرشته گوشه حیاط کِز کردند و به سنگریزه های کف حیاط خیره شدند. یکدفعه در خانه باز شد و پدرشان وارد شد. فرشته و یاس خندان در بغل پدرشان پریدند. 🆔 @tanha_rahe_narafte