✨دلجویی از همسر ☘️چند روزی بود که جلال به منزل نیامده بود و مشغول آموزش جوانان بسیجی برای اعزام به جبهه بود. سحر یکی از روزها به خانه آمد. فرزندمان تب کرده بود و من هم مشغول امتحانات نهائی بودم. 🍃سحر نیت روزه کرد و بعد از نماز صبح دوباره داشت می رفت که نگاه اعتراض آمیزی کردم بابت غیبت چند روزه و رفتن در این حال. لبخندی زد و گفت: «همه اینها را امتحان خدا بدان.» 🌸ظهر دیدم که با یک بریانی برگشت خانه. گفتم: «مگه تو روزه نبودی؟ » 💠گفت: «رفتم سر کلاس اخلاق، نتوانستم چیزی بگویم. انگار کسی در گوشم گفت تو که درس اخلاق می دهی چرا با کسی که حق همسری و هم ذریه حضرت زهرا (س) را دارد، چنین رفتار می کنی؟ آمدم تا حلالیت بطلبم. اگر در کارهای من اجری باشد، تو در همه شریکی. » 📚جلوه جلال، نوروز اکبری زادگان، صفحه ۷۶-۷۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte