✨انفاق و دست به خیری 🍃ابوالفضل دلش برای کمک و دستگیری از دیگران می تپید. 🌸برش اول: خیلی مراعات سربازان متأهل را می کرد. هر ماه از افسرها کمک مالی جمع می کرد و به سربازان متأهلی که وضع خوبی نداشتند، می داد. حتی بهشان مرخصی می داد که بروند کار کنند تا کمی از مشکلات خانواده شان را حل کنند. در وصیت نامه اش هم که چند ماه بعد از شهادتش دست مان رسید گفته بود که مقداری که پس انداز دارم را خرج فقرا کنید. ☘برش دوم: منجیل که بودیم روستایی بود به نام هرزویل. بعضی مواقع برای تفریح آنجا می رفتیم. آنجا یک پیر‌مرد و پیرزنی زندگی می‌کردند که وضع مالی‌شان خوب نبود. گاهی بهشان سر می زدیم. آخرین بار زمستان سال ۵۹ آنجا رفتیم. پیر زن تا ما را دیدزیر گریه زد. حال پیرمرد خراب بود. نه هیزمی توانسته بودند جمع کنند و نه گازوئیلی برای گرم کردن خود داشتند. پیر زن حتی نتوانسته بود داروهای شوهرش را تهیه کند. 🌺ابوالفضل نسخه را ازشان گرفت و سریع رفت منجیل. آنجا متوجه شده بود که پیر مرد سرطان دارد و داروهایش هر جایی یافت نمی شود. شبانه رشت رفت. به هر ترتیبی بود داروها را تهیه کرد و در راه از پایگاه چند پیت گازوئیل هم برایشان آورد. نصف شب بود که رسید منزل پیر مرد. فرداش هم عازم جبهه شد. راوی: شهناز چراغی؛ همسر شهید 📚نیمه پنهان ماه؛ جلد ۱۹؛ عباسی به روایت همسر شهید. نویسنده: لیلا خجسته راد ،ص ۲۸، ۳۱ و ۵۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte