✨خدمت رسانی به مردم
☘️حسین آقا انسان عجیبی بود. مرد کارهای سخت بود. هر قدر کار سخت تر رضایتش و رغبتش بیشتر بود.
🍃مرخصی آمده بود. زمستان بود و برف سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود. باد سردی هم میوزید و بیرون رفتن را سخت میکرد. یک استکان چای دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت.
🌾گفت: «زهرا خانم! میروم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم.» وقتی برگشت نزدیکیهای غروب بود. دستکشها، کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود.
💫میگفت: «با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغها را باز کردیم تا عبور و مرور مردم راحت تر شود. این برفی که من میبینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد.»
راوی: همسر شهید
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، صفحه ۶۱-۶۰
#سیره_شهدا
#شهید_املاکی
#عکسنوشته_حسنا
🆔
@masare_ir