✨پذیرایی از ساواکی ها
☘️رفتار فضلالله با ساواکیها هم عجیب بود. یک دفعه ریختند خانهمان. همهشان لباس شخصی بودند به جز یکیشان که لباس نظامی داشت با کلی درجه و واکسیل و مدال. دادستان ارتش بود
⚡️به کتاب خانه آمدند. نظامی درجهدار به لباس شخصیها گفت: «میخواهم این کتاب خانه را برایم شخم بزنید. کتاب به کتاب، ورق به ورق.»
🍃فضل الله اما آرام و خنده رو. رفته بود آشپزخانه برایشان چای و میوه می آورد و تعارفشان می کرد. انگار که عزیز ترین مهمان هایش هستند.
💫من راضی نبودم و زیر لب می گفتم: «درد بخورند الهی.» فضل الله میگفت: «نگو سید خدا! این طوری نگو. بگو این ها حبیب خدایند و مهمان ما و احترام بهشان واجب است.»
راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید
📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، صفحه ۳۰-۲۹
#سیره_شهدا
#شهید_محلاتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔
@masare_ir