✨حسن معاشرت با همسر
🍃خیلی زود به من بر میخورد و قهر میکردم و یا تهدید به قهر میکردم؛ ولی فضلالله نمیگذاشت کار به جاهای باریک بکشد کافی به بود که بخندد، یا شوخی کند و حرف تو حرف بیاورد تا من آرام شوم.
☘️وقتی که عصبانی میشدم و خونم به جوش میآمد، کسی جلو دارم نبود. صدایم بلندتر میشد و بهانهگیریهایم زیاد. فضلالله هم که اهل تلافی نبود. کارش فقط خنده بود و خوش زبانی؛ اما وقتی میدید همین حربه هم، آمپرم را بالاتر میبرد، تنها کاری که از دستش بر میآمد این بود عبایش را روی دوشش میانداخت و میرفت حرم تا پرم به پرش نگیرد؛ اما با همان خنده یک دقیقه پیش.
🌺وقتی میرفت بیشتر حرص میخوردم و تصمیم میگرفتم که اگر برگردد یک کلام هم باهاش حرف نمیزنم. وقتی پایش را میگذاشت داخل خانه، با همان خنده اش میگفت: «سلام سلام، سلام خانوم»، پقی میزدم زیر خنده و اصلا یادم میرفت که بنا داشتم بر قهر و غضب. در این زندگی ۳۱ ساله، حتی یک ساعت نشد که با من قهر کند.
راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید
📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، صفحه۱۶
#سیره_شهدا
#شهید_محلاتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔
@masare_ir