#دلنوشته
سلام داداش
سلام دلاور
سلام فرمانده
فقط خدا میدونه چشمهایی که تو رو میدید
چشمهایی که خنده هات رو میدید
و منتقل میکرد به دل و از اونجا به لبها
الان کارش شده ذکر خاطراتت دیدن عکسهات ٬ دلتتگی ٬ گاز گرفتن لب...
یادته مرتضی
بی قراریهای با تو رو
الان همونها هستن
این بار بی تو
بی رضا
و بدون بقیه بچه هایی که همتون نور خدا رو داشتین و کنارتون بهترین ارامشها بود
و من هنوز اندر خم پیچ کوچه ی اولم
زیارتهایی که با هم داشتیم
جنگهایی که با هم و در کنار هم کردیم
شوخیهامون
دیدن داغ رفقامون
همشون یکجورایی برامون تحملش با وجود هم ساده تر میشد و الان من ٬ هر روز خبر چیده شدن لاله ای عاشق میشنوم و باغ گل رو روز بهروز خلوت تر میببینم...
یادمه
#رضا_سنجرانی میگفت همیشه به این فکر میکنم که یک روزی جنگ تموم بشه ما مونده باشیم ٬ نمیدونم با این خلا چجوری باید زندگی کنم
یادمه که خودت اقا
#مرتضی_عطایی همیشه میگفتی دو نفر نمیتونن به زندگی عادی برگردن یکی کسی که عشق اولش رو از دست داده باشه یکی کسی که نون جنگ رو خورده باشه ...
الانم کنار خیابون لب جوب نشستم
یاد اون شبی که تو نشستی و پیام دادی حالم بده...
الانم من میگم
ای خدای مهربان
قسمت میدم به چهارده نور زمین و آسمان ٬ که خلقت ادم و عالم برای وجود این معصومین هست:
عاقبت همه ی مشتاقان شهادت رو ختم به شهاد کن و مرگ من رو نیز در راه انچه تو دوست میداری ختم به شهادت کن قریب الوقوع ان شاءالله
دلم کمی رفاقت میخواهد میخواهد از نوع شهدا
رفاقتی که نه بر اساس زیبایی بود ٬ نه دارایی ٬ نه اصن چشمداشت جبران...
پاک و خالصانه و بی ریا
فداکار برای رضای خدا
ملاک ها معنوی
و مگه میشود فراموش کرد این رفاقتها رو ...
انجایی که هیچکس جز خدا٬ نبود ٬ رفیق بود
یار بود و همدم بود
یاد لحظه ای که برای اخرین بار بر سر مزارت هنگام سرازیر شدنت به قبر سرت را در آغوش گرفتم و در گوشت نجوا کردم :
مرتضی جان سلامم رو به حضرت مادر ٬ حضرت زهرا برسون بخیر ...
یادت اومد...
پاشو به نون و نمکمون قسم سلامم رو برسون داداش
بگو مادر دعا کنه منم آدم شم
منم عاقبت بخیر شم
#دلتنگتم
هم تو
هم بقیه ی رفقا
@mashghe_eshgh_dameshgh