✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️
❤️
🍃
✨
❤️
🍃
✨
❤️
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊
💥💫کتاب : عصمت 💫💥
⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️
☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄
💥✨قسمت : صد و دو ✨💥
◀️وقتی به راه افتادیم، در هر خیابان یک هیئت از مساجد🕌 به جمعیت اضافه میشد. همه در خیابان امام خمینی جمع شدیم و هیئت عزاداری🏴 یکپارچهای به راه افتاد.
◀️در مسیر حرکت، به منزل «شهید موردگر» رسیدیم چون این شهید، قاری قرآن بود و صوت زیبایی💫 داشت، نوارِ صدای قرآن خواندنش پخش شد و بعد از لحظاتی توقف، مجدداً به راه خود ادامه دادیم و شعارها✊ و نواهای مذهبی از سر گرفته شد. از مسجد صاحب الزمان(عج) 🌸که نزدیک منزلتان بود هم عبور کردیم به میدان مثلث رسیدیم و از آنجا به طرف پل قدیم حرکت کردیم.
◀️نزدیک به پل قدیم بودیم و مردم با صدای بلند و مشتهای✊ گره کرده شعار میدادند. درست آن شعارها را به یاد ندارم؛ اما تنها چیزی که در خاطرم مانده این بود که فریاد میزدیم: «بوی خون شهدا🌷 میآید...» و مردم با گریه😭 و زاری به سر و سینه میزدند. جمعیتِ فشرده هنوز در محوطهٔ باز ابتدای پل قرار داشتند و پلاکاردها و پرچمها🏴 و قاب عکسهای شهدا🌷 چند متری از ابتدای پل عبور کرده بود. درست در لحظاتی که اولین افراد روی پل قدم گذاشتند، ناگهان یک راکت☄ به زیر پل اصابت کرد. آنقدر موج انفجار شدید بود که آب رودخانه از پایین به بالای پل فواره میزد.
◀️ارتفاع پل از سطح رودخانه حدود 20 متر میشد، ولی قدرت تخریب و پرتاب ترکشها به قدری زیاد ⚡️بود که حتی تعدادی ماهی و سنگ هم به همراه آب به بالا پرتاب شده بودند. نفراتی که جلوتر از هیئت در حرکت بودند، یا مجروح شده و یا به شهادت🌷 رسیده بودند. در همین گیرودار، ناگهان راکت بعدی به یکی از خانههای اطراف پل اصابت کرد. آتش🔥 انفجار از خانههای گِلی برخاست تمام آسمان سیاه🌑 شده بود. همه جا را دود و آتش و گرد و غبار فرا گرفت. چند دقیقهٔ اول هیچ چیز مشخص نبود و فقط میتوانستم چند قدمی خودم را ببینم. زمین به طور وحشتناکی😱 میلرزید. دیوارها را میدیدم که تا چند درجه به سمت راست و چپ جا به جا میشوند. صدای فریاد⭕️ و نالههایی به گوش میرسید که تقاضای کمک داشتند. چند ماشین🚙 هم که برای توزیع آب خوردن و حمل سیستم صوتی همراه جمعیت بودند، به شدت با هم برخورد کردند. انگار که روز محشر🌿 شده بود. قاب عکس شکستهٔ شهدا روی زمین افتاده بود و همهٔ پرچمها غرق خاک و خون بود. ترس و وحشت😱 همه جا را فرا گرفته بود. هر کس برای یافتن پناهگاه به سمتی میدوید و نوای الله اکبر از زبانها قطع نمی شد.🍃🌸🍃
ادامه دارد ........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️