🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی
#شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊
#شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : پنجاه ودو🌹
«فصل چهل و چهارم»
🌹روز یکشنبه دهم مرداد ماه سال 1395، یک روز تقریباً آرام با هوایی گرم داشتیم با کمک محمد حسن تجهیزات بیهوشی وترالی اورژانس را چک می کردیم.🍃
🌷نماز جماعت ظهر و عصر را خواندیم و مثل همیشه مشغول برنامه روزانه تلاوت دسته جمعی قرآن❣ بودیم، که گفتند دشمن از جنوب غربی، حلب را محاصره کرده و از منطقه راموسه تکتک مجروح آوردند.🍃
🌺ابتدا حجم کار و تعداد مجروحین کم بود ولی تا شب، آمار زخمیها بالا رفت.
من و محمدحسن مشغول کار در اتاق عمل و بیهوش کردن و رسیدگی به اوضاع وخیم مجروحین شدیم.🍃
🌸اواسط کار، محمد حسن برای سرکشی به وضعیت اورژانس، از اتاق عمل بیرون رفت و دقایقی بعد، سراسیمه برگشت و گفت مجروحی را دیده که نیاز به جراحی فوری دارد.🍃
🌻دکتر علی(فوق تخصص جراحی عروق) سریع به اورژانس مراجعه کرد و بلافاصله با مجروح بد حال وارد اتاق عمل شد. بیمار وضعیت خوبی نداشت😔 ترکش از قفسه سینه وارد شده بود و با شکافتن احشا داخلی، به کبد و عروق ساب کلاوین آسیب رسانده بود.🍃
💐کار جراحی توراکوتومی و لاپاراتومی و ترمیم عروق شکمی با سرعت تمام پیش میرفت، که ناگهان مجروح به دلیل جراحتهای وسیع و خونریزی شدید دچار ایست قلبی❤️ شد.
با مهارت دستان دکتر علی و محمد حسن، عملیات CPR با موفقیت انجام شد و به لطف خداوند، قلب بیمار دوباره شروع به طپییدن کرد.🍃
🌹جراحی سنگین و حساس رو به اتمام بود که دوباره دکتر را به اورژانس فرا خواندند.
دکتر رفت و با عجله برگشت و گفت مجروحی سوری آوردهاند که ترکش به ناحیه گردنش اصابت کرده و هماتوم پیش رونده دارد و سریعاً باید اینتوبه شود.
به سمت اورژانس✨ دویدم و پس از لولهگذاری مجروح، چون هوشیار بود،
کمی هم داروی آرامبخش زدم تا بتواند شرایط اینتوبیشن و دستگاه ونتیلاتور را تحمل کند.🍃
🌷به ناچار برای پایش علایم حیاتی بیمار، من همان جا در اورژانس نشستم و محمدحسن هم بر بالین مجروح بد حال داخل اتاق عمل ماند و ما خسته از کار بیوقفه امداد و درمان آن چند مجروحی که دچار ترومای وسیع بودند، اصلاً متوجه غروب آفتاب و تاریکی هوا نشدیم.🍃
🌺تکنسین اتاق عمل، فقط یک نفر بود و محمدحسن در این بین گاهی کار کمک
جراح را هم انجام میداد.🍃
🌻سرم را بلند کردم و با دیدن ساعت 21:30 دقیقه شب، نگاهی به اطراف انداختم. اورژانس نسبتاً خلوت شده بود اما به خاطر حمله و تک دشمن، جاده ناامن بود و همان چند مجروح جراحی شده را هم تا شب نتوانستیم به حلب اعزام کنیم.🍃
💐زخمیها واقعاً نیاز بهامکانات ICU و مراکز مجهزتر درمانی داشتند و ما همچنان در انتظار دستور اعزام بودیم. محمد حسن هنوز در ریکاوری بالای سر همان بیمار جراحی شده نشسته بود و داشت خون تزریق میکرد.🍃
🌺چند بار با اصرار گفتم: «بیا برو شام بخور من مراقبش هستم.» اما قبول نکرد و به بقیه هم گفت: «شماها برید، من حواسم به مریض خودم و بقیه مریضا هست.»🍃
🌷خبر دادند که نیروهای خودی وارد عمل شدهاند منطقه امن است.
وقت اعزام مجروحین فرا رسیده بود و باید همراه مجروح بد حالی که زیر دستگاه ونتیلاتور بود یکی از ما دو نفر که کارشناس بیهوشی بودیم راهی میشدیم.🍃
🌻ابتدا قرار بر رفتن من بود، اما محمدحسن قبول نکرد و با همه خستگی که بعد آن روز سخت و پرکار داشت، خودش آماده رفتن شد.🍃✨🍃
#ادامه_دارد......
💐
🌺
💐
🌺
💐
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐