#بدبین ۱
پسرخاله م خاستگارم بود حدودا یکسال پافشاری کردند اما من که سودای درس خوندن و دانشگاه رفتن داشتم قبول نکردم و رفتم دانشگاه.
پسرخالم بعد از یکسال با دختری بنام سحر ازدواج کرد.برام جالب بود که سحر هیچ وجه اشتراکی با من نداشت خیلی بی حجاب و بی عفت و حیا بود از وقتی عروس خالم شد صدای همه ی فامیل در اومده بود از بس لباسهای باز میپوشید و بی پروا با پسرها و مردهای فامیل خوش و بش و حرافی میکرد.
پسرخالمم هیچی بهش نمیگفت و همه از بی غیرتی زیادش در شگفت بودیم.من هم بابت اینکه تحت تاثیر حرفای خونوادم باهاش ازدواج نکرده بودم خوشحال بودم.تا اینکه سه سال بعد وقتی لیسانسم رو میگرفتم با خاستگاری استاد دانشگاهم در پوست خود نمیگنجیدم.
ازدواج من با شهنام یکی از اتفاقات خوب زندگیم بود با افتخار به همه معرفیش میکردم ومیگفتم استاد دانشگاهه.
اما غافل ازین بودم که شهنام فقط در محیط کار و دانشگاه ادمی جدی و متشخص هست و در واقع یه ادم سطحی نگر و دهن بینه.
ادامه دارد
کپی حرام