#چوب_خدا ۲
طلاق خواهرم رو که گرفتیم با بچه ها بیشتر وقت میگذروندم و دنبال خرید و فروش ماشین بودم به سن جوونی رسیده بودم و میخواستم زود پولدار بشم زدم تو کار خرید و فروش ماشین کم کم بچه ها بردنم سمت زهرماری خوردن اولا برام جالب نبود اما کم کم دیگه شد عادتم و همیشه میخوردم ی روز با ی دختری اشنا شدم از دنیای الواتی من هزار فرسخ فاصله داشت اون دانشجو بود و از خانواده مذهبی اما ما نه ازش خوشم میومد کم کم بخاطرش زهرماری و مواد و کنار گذاشتم بهم میگفت بچسب به کارت و نذار چیزی منحرفت کنه
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️