یکی از شهدا میگن که خیلی دوست داشته توی روضه از دنیا بره . . وقتی زخمی میشه رفقاش از دور که دارن میان‌بالاسرش میبینن یه چیزایی زمزمه می‌کنه‌؛میرن جلوتر و میبینن داره واسه خودش روضه میخونه! رفقاش که بالاسرش باشن همه شروع میکنن روضه خوندن براش و بنده خدا شهید میشه . . اینارو تعریف کردم که فقط بگم چقدر فاصله هست بین ما و اونا . . باورش سخته واسم که بمیرم و شهید نشم،فکر اینکه بمیرم و شهید نشم هرروز می‌کشه و زنده می‌کنه منو . . دعام کنید . . پ.ن:شاید بپرسی از چه دنبال دَمت هستم دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می خواهد . .