یه روزی مشغولِ شونه زدن به مویِ حسین بود و با گریه این کار رو میکرد. پرسیدن چرا گریه؟ شونه زدن مگه گریه داره؟
فرمود از اون روزی میترسم که یک مو از سرِ حسینم نگفت کم بشه! فرمود میترسم یک موی حسینم کَنده بشه و دلش بشکنه...
من بهتون میگم چرا فرمودن کَندن جایِ کم شدن.