مادر دختر به مادر پسر: آقاوحید کی میان تاکستان؟ مادرپسر: پنج شنبه ان شالله (وحید دانشجو صنایع ترم هاآخر ) ... جلسه خواستگاری دختر خانوم خطاب به آقاپسر: شما کتاب را قبول دارید؟ وحید: بله قطعا و مسلما _خب دیگه گفتگویی نمی ماند تمومه _چطور؟ _خب زندگی مان بر اساس بیانات حضرت آقا ست دیگه. شما قبول داری ، منم قبول دارم ... باشه. ... جمعه شب:زنگ زنگ. الو وحید؟ الو سلام. سلام. نتیجه خواستگاری چی شد؟ _تموم شد یعنی چی؟ یعنی جلسات گفتگو؟ _نه تموم شد چی تموم شد؟ شدید یا قرار عقد و خواندن را معین کردید؟🤔🤨 _نه کلا تموم شد وا وحید یعنی چی؟ _بابا دیگه تو مگه دیشب نرفتی ؟🤔🤨 آره خب دخترخانم گفت کتاب مطلع عشق باسه مبنا، منم گفتم باسه تموم شد. امام جماعت محله هم آوردند عقد خوند گفت من تو کارم موقت نیست همین الان دائم تموم‌ش می‌کنم خب وحید! چی شد؟ _یه سکه وا چجوری؟ _همه چیو دخترخانم انجام داد اول گفت من مهریه قبول ندارم. بعد گفتن نمیشه. گفت پس به نیّت ِخود خدا یکی... پدرومادر خودش و خودمو خودش راضی کرد.... ۰۰۰ سال ۱۳۹۹ : وحید الان دارد دکترا می گیرد دوتا بچه دارد... در ضمن وحید جلو سرش هم شدیدا ریزش مو داشت تقریبا مو نداشت ها!