#عرق_خور ۴
شوهرم رو به هر شکلی که بود از خواب بیدار کردم و مجبورش کردم تا روی پاهاش وایسه، نمیتونستم میگفت نمیتونم نمیبینم اما چارهای نبود دیر وقت بود با پسرم روی موتور نشستن اما نتونست کنترل کنه و خودشو پسرم از روی موتور افتادن شوهرم گریه میکرد منم ترسیده بودم اما اون لحظه فقط تنها کسی که توی ذهنم اومد حضرت زینب بود گفتم یا حضرت زینب تو خیلی سختی و عذاب کشیدی تو را به همین تاسوعا ای که امشب شب شه قسمت میدم به ما کمک کن که ما نجات پیدا کنیم شوهرم نشسته بود یه گوشه و گریه می کرد من قدرت بدنی کمی دارم اما نمیدونم چه جوری اون لحظه قدرت پیدا کردم که موتور رو از روی زمین بلند کردم و سربالایی را به تنهایی با موتور بالا رفتم زیر لب فقط حضرت زینب رو صدا میکردم گفتم ما به سلامت برسیم من دیگه نمیزارم این عرق بخوره اگر میخواد بخوره ترکش می کنم فقط ما به سلامت برسیم
ادامه دارد...
کپیحرام❌