به بهانه اعزام آخرین کاروان حجاج
کار واجب خدمت به مردم را برای عمل مستحبی حج تعطیل نکنید.
چهارشنبه شب، جلسه خودمانی چند نفر از وزرا و معاونین رئیسجمهور بود. بحثهای متعددی طرح شد. درباره حج امسال هم صحبت شد و اینکه آخرین کاروان، فردا عازم سرزمین وحی میشود. گفتم خیلی دوست داشتم مشرف شوم. مادرم برای اولینبار امسال مشرف شدهاند و به من گفتند بیا که در اعمال کمکم باشی. پدرم هم با آرزوی حج تمتع در اوایل کرونا به رحمت خدا رفتهاند و دوست داشتم به نیابت ایشان بروم؛ ولی متأسفانه جور نشد. آقای اسماعیلی وزیر ارشاد گفت من امسال از طرف دولت عربستان دعوت شدهام؛ ولی کارهایم زیاد است و نمیتوانم بروم. با طرف عربستانی صحبت میکنم؛ اگر قبول کردند جای من بروید.
پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲ ساعت ده تا اذان ظهر جلسه مشترک قوه مجریه و قضائیه بود. گوشی همراهم نبود. از جلسه که آمدم بیرون دیدم گوشی چند بار زنگخورده است. از وزارتخانه تماس گرفته بودند. زنگ زدم. گفتند کار سفر حجتان درست شده است. اگر میخواهید تشریف بیاورید هزینه سفر را واریز کنید و ساعت نه شب فرودگاه همدان باشید که آخرین کاروان از آنجا اعزام میشود.
باورم نمی شد؛ با خوشحالی وصفناشدنی رفتم دفتر رئیسجمهور. نماز ظهر و عصر را به امامت
#آیتالله_رئیسی خواندم. بعد از نماز موضوع حج را گفتم. گفتم
با آخرین کاروان میروم و با اولین کاروان برمیگردم. با روحیه معنوی که حاجآقا داشت فکر میکردم فیالفور موافقت میکند. گفت حداقل دو هفته طول میکشد. اگر مستحبی است نباید بروید؛ ولی اگر واجب است من مانع نمیشوم. گفتم به نیابت از پدر میخواهم بروم و به مادرم میخواهم کمک کنم. گفت در هرصورت خودت در امام صادقی و صاحب نظری، تصمیم با خودت. ولی
قاعده من این است که کار واجب خدمت به مردم را برای عمل مستحبی حج تعطیل نکنید.
در مسیر برگشت به منزل خیلی در فکر بودم که چه کنم. دلم میگفت برو، آقای رئیسجمهور هم که محکم نگفتند نرو! اول با قران یادگاری مرحوم پدرم استخاره کردم آیه «قد اجیبت دعوتکما» آمد؛ پیش خودم فکر کردم یعنی خیلی خوب؛ برو! با حاجآقا عمویم که از علمای قم است مشورت کردم. گفت به پدر واجب نبوده به شما هم واجب نیست، به حرف حاجآقا گوش کنید. در یک برزخ عجیبی بودم. برخی از دوستان و آشنایان میگفتند برو و برخی میگفتند نرو. تا ساعت چهار فرصت داشتم تصمیم بگیرم که بروم یا نروم. در یک کشاکش فراوان و کشنده که قابل وصف نیست نهایتاً به جمعبندی رسیدم که نروم. جمعه حالم خیلی گرفته بود.
شنبه ۳ تیر از دفتر رئیسجمهور زنگ زدند. گفتند آقای رئیسجمهور گفته است آقای لطیفی برای تغییر ساعت کارکنان در تابستان متنی تهیه و بخشنامه کند که برای خانمهای دارای فرزند خردسال و افراد توانیاب ساعت شروع کار منعطف باشد که به ایشان فشار نیاید.
این یعنی حواس رئیس جمهور هست و کار هم هست و...
بعد از ظهر
یکشنبه ۴ تیر جلسه دولت بود. آقای رئیسجمهور که وارد هیئت وزیران شد با هم خوشوبش کردند. به من هم لبخند معناداری زدند. احساس کردم خرسند بودند که بالاخره خودم به جمعبندی رسیدم.
رسمشان این بود که اول جلسه هئیت دولت چند توصیه اخلاقی داشته باشند. آن روز لابهلای حرفها گفتند:
در همین جایگاه خدمت به مردم، به اذکار و ادعیه توجه کنیم. باید از ملکه فرقان بهرهمند شویم و این ملکه با توجه به خدا ایجاد میشود. آقایان بدانید مقدمه جامعهسازی، خودسازی است.
روحش شاد و در ملکوت اعلی به طواف بیت المعمور مشغول
#شهید_جمهور #شهید_خدمت
#مدیریت_جهادی #مراقبت_مدیران
بله |
ایتا |
روبیکا |
ویراستی