شیعیان نسبت به خودش صورت گرفته است. چرا که با اندکی تفحّص در آثار ابن عربی می توان دریافت که وی مخالفت کاملاً روشنی با امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته است. شاید حدود یکصد شرح که بر فصوص الحکم نوشته شده است بر اساس ادّعای ابن عربی است که این مسائل را رسول خدا املاء فرموده اند. این ادّعا باعث شده که بسیاری از علمای اهل سنّت و برخی از علمای شیعه شرح بر فصوص الحکم بنویسند و او را شیعه پندارند. یکی از صوفیان بنام علیّ بن جامع می گوید در موصل خرقه خود را از حضرت خضر علیه السلام دریافت کردم و این خرقه در سال 601 به تن ابن عربی پوشانده شد. اوّلا در کدام منبع گفته شده است که حضرت خضر خرقه داشته است؟ ابن عربی خرقه دیگری از حضرت خضر را از تقی الدین عبدالرحمن بن علیّ بن میمون آبوزری دریافت کرده است. از طرف دیگر این شخص خود را حضرت موسی میداند که با حضرت خضر تفاوت های بنیادی داشت. اگر ابن عربی پیرو حضرت خضر است و این نهج را طریقت میداند پس چگونه به آیات تورات ( شریعت) دست می یازد؟ ابن عربی اهل طریقت است یا شریعت؟
ابن عربی می گوید من از طریق الهام و مبّشرّات احکام خداوند را دریافت می کنم. ابن عربی کتاب مستقلّی در باب مبشرات دارد که اثبات کرده است که همانند وحی که بر انبیاء نازل می شود، مبشّرات الهاماتی هستند که در خواب یا در مکاشفه بر عرفا و صوفیان آشکار می شوند. ریشه این قضیّه در تاریخ دمشق ابن عساکر جلد 47 صفحه 99 است که شخص یهودی به عمر می گوید که منبعد تو از طریق مبشّرات و در مکاشفه بر احکام الهی دست خواهی یافت. به عبارتی تلاش ابن عربی برای نشان دادن راه دقیقی برای دریافت احکام خداوندی غیر از طریق وحی و انبیاء ریشه در تعلیمات یهودی ها به شخص عمر دارد. یهودی های نفوذی روایتی جعل کرده و به پیامبر نسبت داده اند مبنی بر اینکه پیامبر در عالم مکاشفه می بیند که ساختمان دین توسط انبیاء سلف ساخته شده و چیزی برای شخص پیامبر باقی نمانده است. تنها جائی از این ساختمان که ناقص مانده است دو خشت است که پیامبر با نهادن آن دو خشت ساختار دین را تکمیل خواهد کرد. یعنی بعثت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و اله برای تکمیل این دو خشت از ساختمان و کاخ بسیار عظیم دین بوده است. با جستجو در 150 منبع اهل سنّت مشخص شد که این حدیث نیز در ستاد سرّی هشت نفره جعل حدیث ساخته و پرداخته و بنام پیامبر اسلام به بطن جامعه تزریق شده است( الشریعه اجرّی، صفحه 456، سنن بیهقی جلد 9 صفحه 5، دلائل النّبوة بیهقی جلد یک صفحه 365، فتح الباری جلد 13 صفحه 256، درّ المنثور جلد 5 صفحه 204، مسند احمد خبر 20737، مسند احمد خبر 8053 ، صحیح بخاری 3534، در خبر 3535 از ابوهریره که از اعضای ستاد هشت نفره جعل حدیث است، صحیح مسلم خبر 5853 به نقل از ابوهریره، همین منبع خبر 5855 از ابوهریره، و.... ) .امّا آیا پیامبر به این وظیفه بسیار کوچک خود جامه عمل پوشانده است؟ ظاهراً که چنین نیست. چرا که خداوند در مکاشفه ابن عربی را برای ترمیم آن دوخشت خالی که پیامبر جای آنها را پر نکرده یا نتوانسته پرکند ، انتخاب کرد. در واقع نقش و جایگاه پیامبر اکرم در حدّ دو خشت سقوط کرد و سرانجام آن جایگاه نیز از پیامبر سلب شده و به ابن عربی رسید. به تعبیر بهتر در چنین عرفانی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و اله عملا حذف می شود و شخصی بنام ابن عربی در جایگاه پیامبر می نشیند و این در حالی است که نه علم پیامبر را دارد و نه وحی بر او نازل می شود. این دو نقص را باید با چیزی پر کرد که ارباب تصوّف چنین می کنند و این هر دو را با پدیده ای بنام مکاشفه پر می کنند و خلأ موجود را به زعم خود جبران می کنند. انّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلبٌ او القی السمع و هو شهید
در روایات شیعه مکاشفه توسط اهل بیت عصمت و طهارت به رسمیّت شناخته شده است. ابن عربی این مطلب را ردّ می کند وضمن قبول اصل مکاشفه اظهار می دارد که این جایگاه از آن ابوبکر است و در این باب کتابی را به رشته تحریر درآورده است بنام: "التحقیق فی بیان السرّ الذی وُقِرَ فی نفس ابی بکر الصدّیق" یعنی برخی استعدادهای آسمانی در نفس ابوبکر وجود داشته است که جایگاه نزول الهام و دریافت مکاشفات الهی بوده اند. امّا چگونه است که کسی که استعداد دریافت مکاشفات الهی را داشته است، گاهی از پاسخ به ساده ترین سؤالاتی که مردم عامی از وی می پرسیدند باز می ماند. ابن عربی کتابی با این عنوان نوشته است : " مبشّرات چیست؟ " ابن عربی در این کتاب اثبات کرده است که عمر و برخی دیگر محل نزول وحی آسمانی در قالب مبشّرات بوده اند. نکته بسیار مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا آقایان ابوبکر و عمر خود چنین ادّعائی داشته اند؟ پاسخ این سؤال این است که تا زمان ظهور ابن عربی و طرح این مسئله ، چنین ادّعائی نه از عمر و نه از ابوبکر نقل نشده بود. بعلاوه ابن عربی بطور صریح در فتوحات می گوید با وفات
ادامه دارد