رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 محمد عاشق خواهر رسول شده... فقط باید واکنششو ببینی! ــ نرگس: که اینطور.. پس اقا رسول به خاطر جنابالی چاقو خورده..😂 آوا: اهوم... نرگس: خب ادامش؟ آوا: ادامه نداره دیگه... نرگس: اصل مطلبو بگو اوا چی اینجوری ریختت به هم؟ آوا: خودمم نمیدونم... ولی هردفعه میبینمش ضربان قلبم میره بالا و تپش قلب میگیرم... دستام شروع میکنه به لرزیدن... به تته پته میوفتم.. دستپاچه میشم.. بدبختی اینه که دلیلشو نمیفهمم! نرگس: خندیدمو گفتم: دلیلشو نمیفهمی! خب خواهر من عاشق شدی دیگه.. 😂❤️😐 آوا: با تعجب بهش نگاه کردم😐 نه بابااا فقط عذاب وجدان دارم🙄 نرگس: این حال تو عذاب وجدان نیست عشقه... نگاهمو به قاب عکسی که رو میزم بود دادم.. منم زمانی که محسنو میدیدم همین حسو داشتم.... لبخند زدمو ادامه دادم: تپش قلب میگرفتم... نمیتونسم یه کلمه رو درست تلفظ کنم... حلقه مو بالا اوردمو گفتم: بعدشم نتیجش شد همینی که الان مشاهده میکنی... هم تو عاشق رسولی هم رسول عاشقته که به خاطر دفاع از تو چاقو خورده ـ آوا: از بیمارستان زدم بیرون.. تو خیابون راه میرفتمو فکر میکردم... یعنی واقعا عاشق شدم؟ یعنی اسمش عشقه؟! ــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400