📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 4⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش یازدهم▶️
🔸 یکشنبه 47/7/21
در هواپيما پاي شاه را بوسيدم و حقيقتاً از ته دل و صميم قلب بوسيدم.
🔸سه شنبه 47/7/23
امروز استاندار آذربايجان غربي صبح زود پيش من آمد. مي گفت مردم آن جا از هر سه نفر يک نفر عضو حزب پارت کردستان آزاد شده اند. خيلي ناراحت شدم. دلايل زيادي ذکر مي کرد از جمله نفوذ آخوندها که چون حالا عايدي ندارند (زيرا مالکين از بين رفته اند) به نفع ما فعاليت نمي کنند.
🔸جمعه 47/7/26
عصري هم جشن مهرگان فرهنگيان بود. من رفتم، اجازه گرفتم با [علينقي] عاليخاني، وزير اقتصاد، به شکار قرقاول به دشت نظير رفتم. امروز عصر ساعت 30/9 برگشتم. شکار خوبي کردم و خوش گذشت، ولي به محض مراجعت، مطابق معمول، اخبار بد داشتم. يعني اين که ترتيباتي که براي گردش روز جمعه شاهنشاه داده بودم، درست از کار در نيامده بود. خيلي ناراحت شدم، ولي ديگر کار از کار گذشته، دير شده بود. تمام تفريح 24 ساعت از دماغم در آمد.
🔸پنجشنبه 47/8/2
شاهنشاه شکايت داشتند که گاهي از مجراي ادرارشان خون خارج مي شود، البته لکه خون (چون سال پيش سنگ کليه پيدا کردند). عرض کردم، ممکن است حالا هم گاهي سنگ دفع شود. قرار شد يک اورولوژيست متخصص از خارج بخواهيم.
بيچاره شاه مي فرمودند: اين خواهر و برادران من همه هر کدام يک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند. درست مي گفتم، تعارف نبود.
🔸جمعه 47/8/3
اين ديگر خوي ايراني ست که از هيچ چيز راضي نمي شود.
🔸شنبه 47/8/4
شب به تالار رودکي تشريف بردند. مارگوت فونتين و نوريف باله رقصيدند، خيلي خوب بود.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم