📌یادداشتهای عَلَم 📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 4⃣1⃣ ◀️یادداشت های سال 1346 🔸جمعه 46/4/16 عصري در خدمتشان به دريا رفتيم. قدري شوخي شد. [آزاده شفيق] دختر والاحضرت اشرف، دوستي همراه خودش به پاريس آورده، آن جا بود. خوشگل است، با ما به دريا آمده بود. مدتي شوخي و صحبت درباره او بود. البته دور از گوش شهبانو و الا سرم رفته بود... چون شاهنشاه را سر حال یافتم، در مورد بیچاره ..... واسطه شدم. خیلی سخت برآشفتند و قبول نفرمودند. ..... را دو سه روز قبل به علت نامرتب بودن منزل نوشهر غضب کرده اند، به شهر فرستاده اند. 🔸دوشنبه 46/4/19 بعدازظهر شاهنشاه و علياحضرت شهبانو براي معاينه طبي تهران تشريف آوردند. يک کلفت شهبانو مسلول شده، ناراحت هستند مبادا سرايت کرده باشد. عکس برداري شد، الحمدلله هيچ کسالتي مشهود نگرديد. در راه، من در اتومبيل خودشان سوار بودم که به بهداري ارتش مي رفتيم. فرمودند، مردم که ما را مي بينند به بيمارستان ارتش مي رويم چه حکايت ها نخواهند ساخت. عرض کردم، ديگر چاره ندارد، ولي احساسات مردم که غفلتاً شاه را در آن نقاط ديده بودند، عجيب بود. همه از ته دل دوستش دارند. چرا نداشته باشند؟ يک مقايسه اجمالي کشور ما با همسايگان، نعمت وجود او را بر همه ثابت مي کند. 🔸سه شنبه 46/4/20 و چهارشنبه 46/4/21 در تشييع جنازه سيزده نفر چترباز که در اثر غفلت خلبان شهيد شده بودند شرکت کردم. خيلي متأثر شدم اينها فرزندان اين آب و خاک هستند که به خاطر آنها ما داريم آقايي مي کنيم. خيلي گريستم، نه در جمع مردم، بلکه وقتي به منزل رسيدم. از آن تأثرآورتر خانواده آنها بود، يک عده فقير بي سرپرست. دل سنگ را آب مي کرد. چون قلب شهبانو را مي شناسم، از طرف معظم لها به هر خانواده پنج هزار تومان دادم. نمي دانم کار خوبي کردم يا بد، ولي به هر حال يک عمل خدايي ست. خدا هم کارم را هميشه درست کرده. از وضع دانشگاه با اين که اتفاقي نيفتاده، راضي نبودم. در اثر طول غيبت من، مثل سگ و گربه [روشنفکران] intelectuel [ها] باز به [جان] هم افتاده اند. به قول يکي از دوستان ما، انتلکتوئل امروز، تلکتوئل آنها از بين رفته و عن آْنها باقي مانده. 🔸پنجشنبه 22/4/46 جمعه 23/4/46 کارهای جاری مفصلی که عقب افتاده بود، تمام عرض شد. عرض کردم، بايد براي اعليحضرت، قصر نمي گويم، لااقل يک منزل بسازيم. در اين چهار تا خانه چوبي که زندگي مي فرماييد، مطابق شئون شاهنشاه نيست که هيچ، حتي ايمني ندارد. قبول فرمودند. 📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار