"در اندوه چل‌و پنج سالگی" سلام ای که غم تو رسیده تا ۴۵! چه‌کار می‌کنی این‌روزها تو با ۴۵؟ دقیقه پشت دقیقه: رکود پشت رکود مرا اسیر زمان کرد بارها: ۴۵ چه‌ واژه‌ی پر از اندوه و خانمان‌سوزی است: غریب و دربه‌در و غرق ماجرا: ۴۵ چه داستان مگویی! چه انتظار بدی است! که ریخت بر سر من از بدِ قضا ۴۵ اگر برادر پنجاه‌ و شصت نیست چرا؟ گشوده روبه‌رویم راهِ مرگ را ۴۵؟ اگر سراسر خون نیست پس چرا امسال مرا کشید به پس‌کوچه‌ی عزا ۴۵؟ اگر که همزادِ بمب و تیر و موشک نیست شبیه بمب چرا آمد از هوا ۴۵؟ * میان جدول اعداد، سنّ و سال من است رفیق بی‌کلک، این یارِ آشنا: "۴۵" درست مثل غم کودکان ضاحیه: تلخ دقیق مثل شب غزّه، بی‌ریا: ۴۵ چه اتفاق عجیبی، چه ربط پردردی! که عمر من شده چون غزه، در بلا: ۴۵ * به حرف می‌گویم، کشته‌های غزه رسید شبیه عمر من لال و مرده تا ۴۵ پ.ن: امروز آمار کشتگان غزه از ۴۵ هزار نفر گذشت. https://eitaa.com/mmparvizan