"در اندوه چلو پنج سالگی"
سلام ای که غم تو رسیده تا ۴۵!
چهکار میکنی اینروزها تو با ۴۵؟
دقیقه پشت دقیقه: رکود پشت رکود
مرا اسیر زمان کرد بارها: ۴۵
چه واژهی پر از اندوه و خانمانسوزی است:
غریب و دربهدر و غرق ماجرا: ۴۵
چه داستان مگویی! چه انتظار بدی است!
که ریخت بر سر من از بدِ قضا ۴۵
اگر برادر پنجاه و شصت نیست چرا؟
گشوده روبهرویم راهِ مرگ را ۴۵؟
اگر سراسر خون نیست پس چرا امسال
مرا کشید به پسکوچهی عزا ۴۵؟
اگر که همزادِ بمب و تیر و موشک نیست
شبیه بمب چرا آمد از هوا ۴۵؟
*
میان جدول اعداد، سنّ و سال من است
رفیق بیکلک، این یارِ آشنا: "۴۵"
درست مثل غم کودکان ضاحیه: تلخ
دقیق مثل شب غزّه، بیریا: ۴۵
چه اتفاق عجیبی، چه ربط پردردی!
که عمر من شده چون غزه، در بلا: ۴۵
*
به حرف میگویم، کشتههای غزه رسید
شبیه عمر من لال و مرده تا ۴۵
پ.ن:
امروز آمار کشتگان غزه از ۴۵ هزار نفر گذشت.
#بداهه
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan