.
🌛عروس ماه 🌜
قسمت هفتم
حال ملیکا خوب نبود و تمام پزشکان از او قطع امید کرده بودند. چون اصلا بیماری را نمیشناختند تا برایش درمانی پیدا کنند.
مادر ملیکا بر بالین دخترش اشک می ریخت. آرزو داشت دخترش را در لباس عروسی ببیند ولی حالا دختر نازنینش در بستر بیماری بود.
روزی امپراطور به عیادت ملیکا آمد و گفت:
دختر عزیزم!
من آرزو داشتم که تو ملکه ی روم شوی، اکنون برای خوشحالی تو از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد، اگر آرزویی داری بگو تا برایت برآورده سازم.
ملیکای مهربان و پاک سرشت فرصت را غنیمت شمرد و گفت:
آرزویم این است که زندانیان مسلمان که در جنگ اسیر و شکنجه می شوند را آزاد کنید تا شاید به خاطر این کار خوب،
مسیح و مریم مقدس از ما راضی شوند و خداوند سلامتی مرا به من بازگرداند.
مدتی گذشت و خبر رسید که تعدادی از مسلمانان اسیر آزاد شدند.
ملیکا خوشحال شد و سعی کرد کمی غذا بخورد و حال خود را بهتر نشان بدهد.
همین موضوع باعث شد که قیصر دستور دهد تعدا بیشتری از مسلمانان را آزاد کنند.
ملیکا دست به دعا برداشت و دست به دامن حضرت مریم (س) شد؛
«یا مریم مقدس من کاری کردم که اسیران زیادی آزاد و خوشحال شوند. تو هم مرا خوشحال کن، من را به یار محبوبم برسان که تحمل دوری او دیگر برایم ممکن نیست.»
ادامه دارد ...
#قسمت_هفتم
#عروس_ماه
#امام_زمان
✍ نویسنده و پژوهشگر: فاطمه استیری
📝 ویراستار: نفیسه سادات اسلامبولچی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0