-ما چاره ای به جز مواجهه با حقیقت نداریم!
مایک با قیافه کاملا جدی به چشمان مارشال زل زد و بعد از چند لحظه فشار عصبی، گفت: «حرفتو بزن عوضی!»
و آن روز مارشال حرفی زد که مایک کاملا به هم ریخت و...
🔺فرودگاه بغداد
جوزف و ابومجد با هفت هشت نفر محافظ از هواپیما پیاده شدند. ابومجد که پس از سالها آب و هوای عراق را تجربه میکرد، تا پیاده شد، خم شد و یک مشت از خاک عراق را برداشت و چشمانش را بست و دستش را جلوی دماغش گرفت و آن خاک را با تمام دهان و دماغش بویید. یک نفس خیلی عمیق و بلند. اینقدر آن خاک را به دهان و دماغش نزدیک کرده بود و محکم بویید که صورتش خاکی شد.
جوزف که از این حرکت ابومجد تعجب کرده بود، دستمالش را به ابومجد داد و گفت: «سرورم! صورتتون رو تمیز کنید!»
اما ابومجد دستمال را نگرفت. گفت: «بذار تو جیبت! لازمت میشه.» این را گفت و سوار ماشین شدند و به طرف مکانی که برای آنها در نظر گرفته بودند حرکت کردند.
ابومجد کلا از جوزف خوشش نمی آمد اما توصیه بن هور بود که با او مدارا کند و به توصیه های او گوش بدهد. شب اول استراحت کردند. فرداصبحش پس از صرف صبحانه در هتل بغداد، جوزف، ابومجد را برای گفتگو به طبقه دوم هتل دعوت کرد. یک هتل بزرگ و مجهز که در بست در اختیار اسرائیل بود.
-سرورم! شما به دو نفر محافظ در حلقه اول، سه نفر محافظ در حلقه دوم و چهار نفر محافظ در حلقه سوم مجهز میشید. محافظین حقله سوم، آماده هر گونه جان فدایی هستند. محافظین حلقه دوم، در مواقع حساس و بحرانی، کلیه مسیرها را برای شما امن میکنند. اما محافظین حلقه اول که نزدیک ترین افراد به شما هستند، علاوه بر مسئولیتِ حفاظتِ 24 ساعته از شما، همه برنامه ها و نیازهای شما را آنطور که مورد رضایت شما باشد، تامین میکنند.
-تو چی؟ تو کجای قصه ای؟
-من دیگه وجود ندارم. بن هور به من گفته که دیگه کسی به نام جوزف را فراموش کنم. من خود شما هستم. هر جا و هر کاری و در هر حالتی که شما اراده کنید باید خدمتگزاری کنم.
-دیدار با اون 13 نفر را تنظیم کن! اما نه برای الان. تنظیم کن برای دو هفته دیگه! کاملا محرمانه و بدون هیچ نفر اضافی.
-نظرتون با کجاست؟
ابومجد بدون این که لحظه ای فکر یا توقف کند فورا گفت: «مسجد سهله!»
-قربان اما اونجا تحت کنترل ما نیست. خطری شما و بقیه را تهدید نمیکنه؟
-خب تهدید کنه! اصلا باید خطر تهدیدمون کنه. حرف همان است که گفتم. مسجد سهله!
-اونجا میشه جلسه گرفت؟
-معلومه که نه! در مسجد سهله، دیدار میکنیم. چند دقیقه بعد در مسجد زید با هم میشینیم و گفتگو میکنیم.
-نباید به شما جواب منفی بدم اما نمیتونم کاری کنم که جان شما در خطر بیفته!
-نگران نباش! هر کس در دیدار مسجد سهله و زید اومد که اومد. هر کدام که نیومدند، هیچ حمایت معنوی از طرف ما نخواهد داشت.
ادامه... 👇
#حیفا۲