لئو: «و نهایتا هم رمز نهایی پرید و هم تیکه نهاییِ پروژه اون و هم تو روز به روز شکمت اومد بالا و مجبور به نگه داشتن بچه بودی و نه میتونستی برگردی و نه عملا قادر به ادامه عملیات بودی. چون چیزی دستت نبود و اطلاعات اون لب تاپِ کوفتی، هر شب آبدیت میشد. درسته؟»
میشل: «دقیقا! الان من هستم و رمز یکی مونده به آخر و یه بچه! و لابد شما برای این که یه جورایی اون بتونه برگرده، میخواید از طریق تعلقش به بچه و من، سالها منو کنار اون بکارین. تا هم به رمز نهایی برسین و هم از طریق عادت دادنش به یک نوع خانواده مصنوعی، تحت کنترل شما باشه. درسته؟»
لئو: «چرا مصنوعی؟ دوسش داشته باش. تو الان ازش یه بچه داری میشل. اینقدر بی رحم نباش!»
همان لحظه بچه تکانهایی خورد و شروع به گریه کرد. صدای گریه بچه، از یواش، بلند و بلندتر شد و آن در حالی بود که سه نفرشان بعلاوه چهار محافظ، توجهشان به طرف بچه معطوف شد و به او زل زدند.
لئو لبخندی زد و با دستش میشل را به طرف بچه راهنمایی کرد. میشل هم که مشخص بود که دلش نمیخواست، اما با تردید، قدم قدم به طرف بچه رفت. وقتی بچه را بغل کرد، بچه اینقدر گرسنهاش بود که دهان میچرخاند و همان طور که چشمانش بسته بود، دنبال غذا و چیزی میگشت که در دهان بگذارد.
میشل به آنها پشت کرد و یکی دو تا از دکمه هایش را باز کرد اما دوباره بست. لئو نزدیک تر آمد و فقط به چشمان میشل زل زد. بدون این که حرفی بزند، میشل متوجه شد که باید به بچه شیر بدهد. لئو کنار رفت و با حرکت سر، به همه دستور داد که آن اتاق را ترک کنند.
وقتی همه رفتند، میشل دوباره دکمه ها را باز کرد و با تردید ... شاید هم نوع خاصی از ترس ... و حتی شاید اندکی چندش ... صورت بچه را به سینه اش نزدیک کرد و شروع به شیر دادن بچه کرد. و بچه بیچاره، اندک اندک به سینه میشل عادت کرد و دو سه قطره شیر گرفت و یواش یواش عادت به خوردن کرد.
لئو از پشت سر، در دو سه متری میشل ایستاد و خیلی آرام پرسید: «بدون اسم که نمیشه. دوس داری اسمش این کاکا سیاهو چی بذاری؟»
میشل که چشمانش را بسته بود و ذاتا دوست نداشت که در آن وضعیت باشد و به بچه شیر بدهد، حرفی نزد. لئو فهمید که میشل در حال حرص خوردن است و ممکن است هر لحظه عصبانی بشود و به بچه آسیب بزند. بخاطر همین، کتش را برداشت و میخواست برود بیرون که میشل به آرام گفت: «لوکا ... از حالا لوکا صداش میکنم.»
لئو لبخندی زد و رفت بیرون و در را پشت سرش بست.
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour