دلنوشته های یک طلبه
عصر عاشورا که خواهر بین قربانگه رسید ذره ذره تکه های پیکرش را جمع کرد غصه های کوچه ها، گودال ها، ناگفتنی است شاعری از پا فتاد و، دفترش را جمع کرد