🔹حاجی سلام . میگم این داستان شوربه کیفیتش خوبه .... اما اینکه قراره چه اتفاقی بیفته احساس می کنم این وسط حامد که خونوادشو واسه مهمونی نیاورده بود قراره یه کارایی انجام بدن .....شایدم اتفاقی بیفته و انجام ندن.... نمیدونم اما به شیخ قرار هم مشکوک شدم ....چراغ خاموش داره حرکت می کنه. الا ای حال خیلی حال می کنم استاد‌ خدا حفظتون کنه . از اون دعواهای محمد و خانومش بیشتر بزارین ‌ 😄😄😄 موفق و مستدام باشین 🔹سلام حاج آقا.. میدونم نظرم رو اگرم بخونید توجه نمیکنید ولی میگم.. چرا زیتون یدفعه قابل اعتماد شد که حتی وارد فضای خانوادگی اون بنده خدا ها بشه... مگه هیثم خودش خانواده نداره؟؟ خیلی بدم میاد ازشون و همینطور حامد😒 🔹سلام شب بخیر همه دارن نظر میدن درمورد شوربه من هم خواستم نظر بدم. داستان پر هیجانیه، از اول از حامد خوشم نیومد همش فکر میکنم نفوذیه، زیتون هم فکر میکنم یکی از خواهرهای ژنتیکی حیفاست،آخه حامد بهش گفت پوشیه بزن فکر کنم بخاطر اینکه محمد نشناستش. بعد از حیفا ونه هیچ داستانی من رو اینقدر درگیر خودش نکرده. امیدوارم همیشه موفق باشین 🔹سلام حاج آقا . شوربه خیلی عالیه و مثل همیشه و حتی بیشتر از قبل پر از نکات فوق العاده جذاب و کاربردی فقط خیییلی گیج کننده س. خصوصا موسیقی متن که میذارم که کلا هیچی نمی فهمم به قول یکی از دوستان ما تازه تو آنچه گذشت میفهمیم که قسمت قبل چی شده بود منم پیامای دوستان رو که خوندم نگران خانواده محمد شدم حامد مشکوک میزنه... وقتی خودش زیتون رو معرفی کرده وقتی تو میز اسراییل همچنان باقیمونده... وقتی پا در میونی میکنه زیتون ایران بمونه و اونو دعوت میکنه به جای به این مهمی... بو میده احتمالا امشب زیتون قراره تو مهمونی به خانواده محمد نزدیک بشه😬 از دوحال خارج نیست: یا خود حامد نفوذی هست و پشت پرده با اسراییل ارتباط هایی داره یا دلیلی داره و خیلی زرنگه و داره با نقشه دشمن، ازشون علیه خودشون استفاده میکنه و بعدا معلوم میشه 🔹سلام حاجی حامد نفوذی هست با زیتون هیثم هم شده بازیچه دستشون ناخاسته داره به اینا خط میده وقتی محمد حامد و تعیقب میکنه یعنی ریگ تو کفش حامد هست.بعدشم حامدم زیتون و به بچه حزب الله و لبنان وصل کرده..اخ که داریم از خودی میخوریم 🔹سلام تو داستان شوربه اول همه چی خوب بود هرچی جلوتر میره دارم به همه شک میکنم فقط خیالم از محمد و مسعود راحته امیدوارم تا آخر داستان مسعود هم به بقیه اضافه نشه که دیگه واقعا... 🔹سلام،خسته نباشید. با توجه به مستند داستانهای قبلیتون، مثل تب مژگان و... حدس بنده اینه که همه اینها، از هیثم و زیتون و شیخ، تا حامد و مسعود میرن کنار، محمد میاد وسط و همه رو... بعدم چندتا سوال: چرا همه زوم کردن روی زیتون و هیثم؟؟!! نکنه مثل تب مژگان، ذهن همه رو متوجه اینا میکنید، بعد یهو همه میرن کنار و...👆🏻 ؟! نظرم رو اگر گذاشتید، یا نذاشتید، به هرحال، تشکر! 🔹سلام خداقوت حاج اقا من که میگم همه بچهای امنیتی تو شوربه دارن زیتون رو بازی میدن... یک نقشه هس.تا به یک چیزی برسن.. بچهای امنیتیمون زرنگتراز این حرفان.. اما اصلا شایدم از اول زیتون از خودمون بوده. من به مسعود هم شک دارم😕 وای نمیدونم.. خیلی پیچیده شد 🔹مثل همه داستاناتون سفت و سخت شوربه رودنبال میکنم حسم به زیتون مق حسم به حیفا و اون دختره ماهگل بود یا ماهرخ تو داستان نه (نمیدونم اسمش درسته یا نه) فک میکنم یکی از اون چارتا خواهره و عمدا یک لابراتوار رو لو داد برای ایجاد اطمینان گرفتن انتقام دو خواهرش لز محمد و البته از وسط برداشتن یک نیروی زبده امنیتی 🔹سلام خداقوت ودستمریزاد بشما وب‌نوشته هاتون راستش منم به زیتون داستان حس خوبی ندارم اما احساس میکنم بچه های حزب الله یک وادادگی داشتند مثل اونجا که اول داستان وقتی هیثم میخواست بره پیش مسعود وشیخ قرار یادتون چطور بازرسی شد حتی لباس زیرشو عوض کرد اما چی شد که بعد رسانه یی کردن لابراتوار با زیتون به راحتی رفتن خونه شخصی شیخ قرار؟؟!!!! 🤔🤔🙄🙄واینکه اینهانیروهای ذبده امنیتین چطور اینقدر سریع تصمیم گرفتن لابراتوار رسانه ایش کنن بدون مشورت بامحمد.ویا با بقیه بخش‌های اطلاعاتی، وشایدم یکی میخواسته اینجا رو شلوغ کنه تا کارای پنهان دیگه یی لو نره، یا بتونه زیتون وارد حزب الله لبنان وبعدم ایران کنه، یعنی سوزوندن یک گزینه مهم و جاسازیهای مهمتر🤔🤔 🔹سلام ،با دوستانی که گفتن داستان پرش داره موافقم،و اما در مورد هیثم وزیتون ... از اونجایی که هیثم بدون هماهنگی زیتون رو آورد به کار حرفه ایش شک کردم ولی وقتی مکالماتش با زیتون توی ماشین رو خوندم احساس کردم کلا کار هیثم از یه جای دیگه میلنگه،به نظرم با این مکالمه خواستید یه چشمه از شیطان درون هیثم رو به نمایش بگذارید یعنی بعدا کارهای دیگه ای هم خواهد کرد 🔹شما حتی اگر از زندگی روزمره من بیکار هم بنویسید جذاب می‌نویسید.