🔰توپ‌ های بزرگ‌ تر ۱. وقتى كه ما بچه‏تر بوديم، مشتاق بازى و توپ بوديم، در انتظار مى‏نشستيم تا ما را به بازى بگيرند، تملق مى‏گفتيم تا راه‏مان بدهند و قهر مى‏كرديم و دور مى‏شديم تا نزديك‏مان كنند، اما همين كه ۲. اما همین که هدفى پيدا مى‏كرديم ديگر به توپ‏ها و بچه‏ها نگاه نمى‏كرديم، حتى اگر دعوت‏مان مى‏كردند مى‏خنديديم و اگر دست‏مان را مى‏كشيدند، نق مى‏زديم و فرار مى‏كرديم. چرا؟ ۳. مگر توپ همان توپ نبود و بازى همان بازى محبوب نبود؟ چرا. اينها همه‏اش همان‏ها بودند، اما ما ديگر آن نبوديم، ما هدفى داشتيم و لباسى به تن كرده بوديم و مهمانى مى‏خواستيم برويم... ۴. آه حالا مى‏فهمم كه چرا خيلى‏ها به توپ‏هاى بزرگ‏تر و كره‏هاى زمين و ماه و خورشيد هم همان طور نگاه مى‏كنند و توپ بازى نمى‏كنند و اسير بازى نمى‏شوند. اينها كارى دارند و هدفى دارند و اين است كه مشغول نمى‏شوند و سرگرم نمى‏شوند... بازى‏ها براى آواره‏هاست و آنها كه... ۵. آنهایی که جايى دارند و آنها كه كارى دارند و آنها كه به مهمانى دعوت شده‏اند و لباس ضيافت پوشيده‏اند، ديگر با توپ‏ها و با بازيچه‏ها كارى ندارند. اينها نه بازيگرند و نه بازيچه و نه تماشاچى. اينها رهرو هستند و به تحرك‏ها رسيده‏اند و از تنوع‏ها گذشته‏اند. ۶. اينها راه را مى‏بينند و وقت كم را مى‏بينند و اين است كه شب و روز مى‏كوشند و آرام ندارند. ... و این است كه على آن مرد راه، فريادش بلند مى‏شود: «آه مِن قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيق «1»»؛ آه از توشه كم و راه دور ❛❛ عین‌صاد 📚 🦋👇 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• Join🔜 @mohandesi_fekr2 🌺🌿🌺🌿