یه سر بزن به دخترت سر گذشت مادرت شده تکرار غروب روز عاشورا شدم بیدار دیدم صدای داد میاد خواهرم کمک میخواد زیر مرکب منو بیرون کشید از شعله ها زینب شنیدم ساربان انگشتر و برد دیدم خولی سراسیمه سرو برد تموم شد نبش قبر علی اصغر نشد راضی اومد گهواره رو برد۲ آه زدنم تو همه ی راه زدنم ماهه روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم __________________ چه سخته بی تو زندگی مردم از گرسنگی بدون تو نفس نداره دیگه روضه خون تو خسته ام از این و اون من به جای خونمون تو خرابم شبا از شدت سرما نمیخوابم یتیمی درد بی درمون یتیمی نبودی حرمت ما رو شکستن با چادری که بردن از رقیه سر عباس و روی نیزه بستن۲ بد زدنم نبودی چقد زدنم مادر تو شاهده که منو با لگد زدنم _________________ امون از این مصیبتا نیست غمم یکی دوتا بیشماره‌ منو سیلی زجر آروم نمیذاره الامان و الامان کاش نبینی که الان ما کجاییم میون بازاره برده فروشاییم سه غم اومد به جونم هر سه یکبار یتیمی و اسیری و غم یار میفتم وقتی که از روی ناقه رو نی میبنده چشماشو علمدار۲ هی زدنم میدونی تا کی زدنم گفتم نزن چوب به لبش تو مجلس می زدنم شاعر: http://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1