دکتــرآورده بــودبالای ســرجنــاب صمصام.تمام بدن آقابه شــدت درد میکرد وضعف شــدید داشــتند.موقع برگشتن،دکتر گفته بود:من در خانــۀ جنــاب صمصــام یک خربزه دیــدم.اگرآقــا یک تکــه از آن خربزه بخورند قطعا بیماری بدتر میشود. شاید هم به فوت بیانجامد. دکتررا رساند وبرگشت. همان لحظه دید سید نشست. - ایروانی، آن خربزه را بیاور. مردد مانده بود چکار کند.تا آمد حرف بزند، ســید گفت؛خربزه را پاره کن. خربــزه را خوردنــد.آخــر شــب با اصرار ســید برگشــت خانه.تمام شــب از ناراحتــی اینکه مانع خربزه خوردن آقا نشــده بــود،نخوابید.فرداصبح اول وقت ازدر همیشه نیمه باز رفت داخل. - آمــدی ببینــی حــالم چطور اســت؟مــا همان خربــزه را کــه خوردیم خوب شدیم. اسباب شفا برای هر کس متفاوت است. 👳 @mollanasreddin 👳