چاره ای نیست ،بساطی است که بر شانه ماست
غم و دلتنگی و تنهایی و پیمانه ی ماست
ای که با خنده و طعن حالت ما می گویی!
این پریشانی ما حالت رندانه ی ماست
خوش نشستیم به خیالی که ز در بازایی
دیربازی است که اُمید هم افسانه ی ماست
نیست انصاف همانی که ز جان می خواهی
یار است با همه اغیار و بیگانه ی ماست
باعث روز پریشانی و شب بیداری
سالهاست قهوه ی چشمان تو میخانه ی ماست
گفته بودی که غم انگیز تراز مردن چیست!
گفته بودم که همه شب دل ویرانه ی ماست...
#حسین_وصال_پور
👳
@mollanasreddin 👳