چکلیست شبانه
ساعت خواب است؛ یک خداحافظی روانهی بقیهی شبرندهدارها میکنم و میپرم روی تشک نه چندان طبی تخت. پتوی صورتیای دارم که علاوه بر روانداز، برایم نقش زیرانداز را هم بازی میکند. میگیرمش توی هوا و وسطش را تا میزنم.
مارک پاییناش را نشانه کردم که یکهو برعکس تا نزنم و آنطرف که با تخت و ملحفه کثیف تماس پیدا میکند سمت داخلی نباشد. پتو میشود عین یک کیسهی خواب نرمالو. میخزم وسط لایهی بالایی و پایینی و خودم را مچاله میکنم. کمی اگر خمِ پاهایم را باز شود از تهِ کیسه خواب میزند بیرون.
خستگی قلمبه شده پشت پلکم. آنقدر که حریف اینستاگردیِ یکِ نصفِ شب میشود. هنوز توی مرحلهی خرگوشیِِ بیهوشی هستم که یادم میآید زمان بیداریام را به ساعت زنگدار گوشی نسپردهام. پنجدقیقه به هفت را تنظیم میکنم.
باید مغزم را خسته کنم تا تندتر خوابش ببرد. گیرش میاندازم بین ریاضیات. چرتکه میاندازم که از یکوبیست دقیقه تا هفت صبح چند ساعت میشود. بعد عدد پشت مساوی را تقسیم بر دو میکنم. نصف این زمان را اجازه دارم استراحت کنم. دقیقه به دقیقهاش مهم است. اگر من یک دقیقه بیشتر بخوابم از یک دقیقهی دوستم کم میشود.
حساب و کتابش اعشاری میشود و نیاز به مغز هوشیار دارد. «جهنم و ضرر»ی میگویم و عدد اولی را به پایینتر یعنی همان یک رند میکنم. محاسبه راحتتر پیش میرود. شش تقسیم بر دو، سه.
تیکِ فعال شدن آلارم را نزده، صدای تیتراژ خانهبهدوش از شبکهی آیفیلم توی گوشم پلی میشود. تمام محاسبات ماشین حساب را باید برگردانم به صفر. زمان سحری خوردن در اولین شب ماهرمضان را توی ضرب و تقسیم جا ندادهام. زمان نمازی را هم که امکان قضا شدنش میرود.
ساعت بیستدقیقه به چهار را رد کرده. گوشی را در دوردستترین جای ممکن میگذارم تا برای خفه کردن صدایش مجبور شوم از تخت بیایم پایین. همهچیز مهیا شده. تا میرسم به مرزِ خواب عمیق، یکی تقتق میکوبد به شیشهی اتاق.
دو، سه تا تق اول را میگذارم پای سروصدای بخش. تقها که به مشت تبدیل میشوند، میپرم بالا. سهسوته تمام راههای رفته در خواب را برمیگردم. گوشی را از روی کمدِ کنار روشویی میقاپم و مثل آلِ شبِ چهارشنبه، میایستم وسط آیسییو.
تخت ۳ بدحال شده؛ باید دست جنباند. خوابِ شیرین جوری از سرم پریده که انگار هیچوقت نه چیزی به عنوان خواب میشناختم نه شیرین. وسط ساکشن کردنِ ریهی مریض، صدای آلارم گوشی میرود هوا.
عقربهی کوچک ساعت بین چهار و پنج مانده. بادصبا دارد میگوید بشتابید بهسوی نماز. از سهتا برنامهای که قبل خواب ریخته بودم فقط نمازخواندن تیک میخورد. سحری و خواب بیدردسر هم میشود طلبم از خدا توی یک شیفت شبِ دیگرِ ماه رمضان.
#مریم_شکیبا
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef