پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۹۱ بيشتر نيروها بي رمق و خسته در گوشه و کنار کانال افتاده بودند 216 !تانک ها
۹۲ از خبر مفقود شــدن ابراهيم يك هفته گذشــت. قبــل از ظهر آمدم جلوي مسجد، جعفر جنگروي هم آنجا بود. خيلي ناراحت و به هم ريخته. هيچكس .اين خبر را باور نمي كرد مصطفي هم آمد و داشــتيم در مورد ابراهيم صحبــت مي كرديم. يكدفعه محمد آقا تراشكار جلو آمد. بي خبر از همه جا گفت: بچه ها شما كسي رو به اسم ابراهيم هادي مي شناسيد!؟ يكدفعه همه ما ساكت شديم با تعجب به همديگر نگاه كرديم. آمديم جلو !و گفتيم: چي شده؟! چه مي گي؟ بنده خدا خيلي هول شــد. گفت: هيچي بابا، بــرادر خانم من چند ماهه كه مفقود شــده، من هر شب ساعت دوازده راديو بغداد رو گوش مي كنم. عراق !اسم اسيرها رو آخر شب ها اعام مي كنه ديشــب داشــتم گــوش مي كــردم، يكدفعــه مجــري راديــو عــراق كه .فارســي حــرف مــي زد برنامــه اش را قطــع كــرد و موزيك پخــش كرد بعد هم با خوشحالي اعام كرد: در اين عمليات ابراهيم هادي از فرماندهان .ايراني در جبهه غرب، به اسارت نيروهاي ما درآمده داشتيم بال درمي آورديم! همه ما از اينكه ابراهيم زنده است خيلي خوشحال .شديم .نمي دانستيم چه كار كنيم. دست و پايمان را گم كرديم سريع رفتيم سراغ ديگر بچه ها، حاج علي صادقي با صليب سرخ نامه نگاري .كرد رضا هوريار رفت خانه آقا ابراهيم و به برادرش خبر داد. همه بچه ها از زنده .بودن ابراهيم خوشحال شدند ٭٭٭ .مدتي بعد از طريق صليب سرخ جواب نامه رسيد در جــواب نامه آمده بــود كه: من ابراهيــم هادي پانزده ســاله اعزامي از .نجف آباد اصفهان هستم فکر کنم شما هم مثل عراقي ها مرا با يكي از فرماندهان غرب كشور اشتباه !گرفته ايد هر چند جواب نامه آمد، ولي بســياري از رفقا تا هنگام آزادي اســرا منتظر .بازگشت ابراهيم بودند بچه ها در هيئت هر وقت اســم ابراهيم مي آمــد روضه حضرت زهرا .مي خواندند و صداي گريه ها بلند مي شد 💕join ➣ @montazar 🔹 🔹 ❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆