۹ ابراهيم به جز واليبال در بســياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت. در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقاب تا ايام انقاب هر هفته صبح هاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه مي رفتند تجريش. نماز صبح را در امامزاده صالح مي خواندند، بعد هم به حالت دويدن .از کوه بالا مي رفتند. آنجا صبحانه مي خوردند و برمي گشتندفراموش نمي كنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و مي خواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشــت و تا!نزديك آبشار دوقلو بالا برداين کوهنوردي در منطقه دربندوکولکچال تا ايام پيروزي انقاب هر هفته.ادامه داشت ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي مي كرد. در پينگ پنگ هم استاد بود.و با دو دست و دو تا راكت بازي مي كرد وكسي حريفش نبود هنوز مدتي از حضور ابراهيم در ورزش باســتاني نگذشته بود که به توصيه .دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتي رفت او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را .با وزن 53 کيلو آغاز کرد آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر اخاق و رفتارش خيلي دوســت داشــت. آقاي .گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت ،هميشــه مي گفت: اين پســر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير مي گيره چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل پلنگ حمله مي کنه! او تا امتياز !نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته !بارها مي گفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني مي بينيد، مطمئن باشيد .سال هاي اول دهه 50 در مســابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد. او در حالي که 15 ســال بيشتر .نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار مي شد ولي ابراهيم در اين مسابقات !شرکت نکرد مربي ها خيلي از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار مي شد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در .مسابقات شرکت نکرده بود ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها شرکت کرد و قهرمان .شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاه هاي تهران شرکت کرد در ســال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشــگاه ها وقتي ديد دوست صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن .بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد 74 در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان .کيلو آموزشگاه ها شد تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و .بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود ٭٭٭ صبح زود ابراهيم با وســائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه !افتاديم. هر جائي مي رفت دنبالش بوديم تا اينکه داخل ســالنِ هفت تيــرِ فعلي رفت. ما هم رفتيم توي ســالن و بين .تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد آن روز ابراهيــم چندکشــتي گرفت و همه را پيروز شــد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشــاگرها تشويقش مي کرديم. با عصبانيت به .سمت ما آمد گفت: چرا اومديد اينجا !؟ .گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا مي ري بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه ،بــا تعجب گفتم: مگه چي شــده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشــين .پاشين بريم خونه 74 همينطور کــه حرف مي زد بلندگو اعام کرد: کشــتي نيمه نهائي وزن .کيلو آقايان هادي و تهراني ابراهيم نگاهي به ســمت تشــک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه .سکوت کرد و رفت سمت تشک . ما هم حسابي داد مي زديم و تشويقش مي کرديم مربــي ابراهيم مرتب داد مي زد و مي گفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع مي کرد. نيــم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي که خيلي عصباني .شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نمي گيري؟ بزن ديگه ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از .جا بلند شد و از تشک خارج شد آن روز از دست ما خيلي عصباني بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت مي کرديم گفت: آدم بايد ورزش .را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن .من هم اگه تو مسابقات شركت مي كنم مي خوام فنون مختلف رو ياد بگيرم .هدف ديگه اي هم ندارم !گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟ بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از .مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهائــي، همراه ما به خانه برگشت! 💕join ➣ @montazar 🔹 🔹