#از کرونا تابهشت
#قسمت۹۷ 🎬:
پشت سر حضرت وارد شهر کوفه شدیم,شهری که بعداز حمله ی سفیانی از ان چیزی جز یک خرابه باقی نمانده بود...
اما درشهر غلغله ای برپا بود,انگار که مردم از امدن مولا خبر داشتند ,زن ومرد وپیر وجوان همه برای استقبال از کاروان امام امده بودند....اشک درچشمانم حلقه زده بود...کوفه ای شهر مقدس,با مردمی هزارچهره,روزگاری این شهر شاهد بی وفایی مردمانت بود,روزی کشته شدن سفیر حسین ع را به چشم خود دیدی,روزگاری دیگر, اسارت حرم حسین ع را دیدی واینک اوج بزرگی وعظمت نواده ی حسین ع را میبینی,دیگر دوران بی وفایی وحیله ونیرنگ به پایان رسیده,دیگر دوران مظلومت شیعه ویتیمی گروه حق تمام شده,اینک دوران طلایی شروع شده که همه ی ما ارزو.میکنیم که عزیزانمان از مردگان زنده شوند واین روزها را به چشم خویش ببینند...
حضرت راهی رامیرفت که من وعلی بارها وبارها رفته بودیم.
حضرت راه مسجد کوفه را درپیش گرفته بود...
وارد مسجد شدیم...ازدیاد جمعیت انقدر بود که همه ی لشکر دور تا دور مسجد ,بیرون ان ایستادند تا کسانی که مشتاق دیدن مولا هستند به داخل بروند وفیض ببرند.
اما من که طاقت دوری حضرت را برای لحظه ای هم نداشتم باسیل جمعیت داخل مسجد شدم,نمی دانم چه معجزه ایست که دیدن روی حضرت تمام زخمها ودردهای درونم را پوشانیده است.حتی زخم ربودن عباس وزینبم,دیگر به چشم نمیاید...ومن با کلام حضرت ارامش گرفتم ,چون میدانم که حضرت کلامی جز راستی وحقیقت برزبان جاری نمیکند,پس عباس وزینبم سلامتند وبالاخره به من بازگردانده میشوند...
داخل مسجد,روبه روی منبر مسجد ایستادم,جمعیت از هرطرف هجوم اورده بود ,اما نظمی که یاران امام ایجاد کرده بودند مانع اسیب به سیل دلسوختگان حضرت میشد...
که ناگاه...
#ادامه دارد...
🖊 به قلم....ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧