_وا چرا کارش دراومده؟ _آخه دریا خانم خوشش از این ترتیب آدما نمیاد و قطعا این ترم برای آقای فراهانی جهنم میشه شقایق_آره دریا؟این بنده خدا که خیلی آدم محترمیه طوری که از ترم بالایی ها شنیدم سرش به کار خودشه و کاری به کسی نداره _آره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه باید بیرون دیدش ببینم بازم همین طوری حاج آقاست مریم_بابا تو خیلی بدبینی به نظر منم که خیلی آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون حرفا روبهم میزدی چندتا چیز بارت میکردم ولی بنده خدا حتی نگاهتم نکرد اینبار شقایق با تعجب کرد وگفت: _چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو می شناسن؟ مریم_نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش پهنش کرد رو طناب تا خشک شه با این حرف مریم هر سه بلند خندیدیم که همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر که با ابروی بالا رفته سمت ما برگشت تا مارو دید پوزخند زد و روش رو برگردوند منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم: _پسره سه نقطه برا ما پوزخند میزنه بد میگید مگه چیکار کرده همینه دیگه خوشم از این آدما نمیاد چون فکر می کنن فقط خودشون خوبن چون ریش میزارن یقه می بندن بعد ما به خاطر یه خنده شدیم آدم بد قصه مریم_خوب حالا حرص نخور پوزخند بزنه مگه مهمه؟بی خیال طی کن. شقایق هم حرف مریم رو تایید کرد.خودمم دیدم حق با ایناست مگه اصلا مهمه این چی فکر می‌کنه یه ترمه دیگه رد میشه میره