🌷از این که سپاه را به بچه ها می سپرد و به راحتی به شناسایی می رفت، قرار وآرام نداشتم. به او اعتراض کردم وگفتم:برادر مجید! اگر به اهواز رفتم،
#سردار_اسماعیل_دقایقی را می بینم وبه او می گویم که آقا مجید سپاه را تحویل می دهد وبا لباس فرم به شناسایی می رود.
همین کار را کردم وبه نزد اسماعیل که آن موقع مسئول دفتر برنامه ریزی جبهه وجنگ خوزستان بود، رفته وماجرا را به او گفتم. وی نگران شد و گفت:به آقا مجید بگو زود به اهواز بیا؛به گونه ای که فردا این جا باشد.با خوشحالی به شوش رفته وپیام او را به آقا مجید رساندم. مجید خندید وگفت:حتماً به اسماعیل گفته ای.گفتم:بله به خدا همه چیز را به او گفتم.دوباره خندید وگفت:خیلی خوب. تو راست می گویی. 🌷
همرزم شهید:امیر کعبی
2⃣4⃣