داستان پیغام غدیر آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته یک قصه درسته نه دست و پا شکسته در یک ظهر گرررم گررررم تابستان در برکه ای که اسمش غدیر بود . قطره های آب نشسته بودند بچه ها قطره بشیدددد ، همه دستها بالا قطره ها بالا 💧 ( مربی از قبل چند قطره کوچک به تعداد بچه ها برش داده و بر روی چوب بستنی می‌چسباند ، تا در هنگام قصه گویی بچه ها قطره شوند .) بله بچه ها جوووونم کلی قطره در برکه غدیر نشسته بودند بخاطر گرمای زیاد و نور زیاااد زیاااد خورشید ؛ بچه ها همه مثل خورشید نور بتابید☀️ ( بچه ها با دست هاشون حالت نور پاشیدن رو نشون میدن) کم کم داشتند بخار می شدند و تبدیل به ابر می شدند .☁️ ابر قصه ما از اون بالای بالا از بالای آسمون شاهد تمام قصه و ماجرای غدیر بود ، و برای همه تعریفش کرد . حالا هم ابر مهربون اومده پیش ما تا برای ما تعریفش کنه☁️ ببینیم در ظهررر گرررم گررررم تابستون چه اتفاقی افتاد . توی یک روز گرم چه خبر بود که پیامبر این همه جمعیت رو جمع کرده بود توی این بیابون گرم و داغ ، گفت : باید همه جمع بشن پیامبر گفت : اونایی که موندن عقب بگید خودشون رو برسونید ، اونایی که رفتند جلو بگید برگردند که من یک خبر مهم دارم براتون همه جمع شدند و به حرف پیامبر مهربان گوش دادند انقدر جمعیت زیاد بود که پیامبر رفت بالا بالا ایستاد تا پیغامش رو به مردم برسونه پیامبر گفت : مگه من رهبر و مولا و امام شما نیستم؟ همه مردم گفتند : بله ، یا رسول الله پیامبر گفت : هر کسی که من امام و رهبرش هستم ، از این به بعد علی امام و رهبر و مولایش هست . همه دوستاشون رو بردند بالا و بیعت کردند ( بیعت کردن یعنی چی بچه ها ؟ یعنی قول دادند) قول دادند به پیامبر که از این به بعد امام اولشون حضرت علی ( ع ) باشه . امام اول ما کی هستند؟ امام علی (ع) ✨ 😍 شعر و موسیقی کودکانه کانال رو به دوستانتان معرفی کنید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3376677699Cc4bc508da2 🎶 برای دوستان خودفورواردکنید🙏 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•